گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قطران تبریزی

اگر باران نباشد در بهاران

سرشگ و آه من بس باد و باران

جهان را بس بود نالیدن من

اگر بلبل ننالد در بهاران

سحرگه بانگ من بشنو ز مطرب

بجای بانگ کبک کوهساران

بسم من سوگوار از عشق اگر چرخ

نپوشد جامه های سوگواران

وگر در بوستان پیدا نیاید

چو دیگر سالها نقش و نگاران

همه نقش نگاران داده آن بت

مه خوبان و خورشید نگاران

پری روئی که چون رویش نگارند

میان باغ لاله لاله کاران

بجای نرگس و شمشاد و سنبل

بجای لاله اندر مرغزاران

دو چشم و دو رخ و دو زلف و قدش

بسی نیکوترند از هر چهاران

لب و دندان او بنگر چو خواهی

پس از سنبل ببستان لاله زاران

ز هر دو بزمگاه شاه خوشتر

کفش بهتر ز شاخ در باران

خداوند جهان بونصر مملان

سر شاهان و تاج شهریاران

بکبکان بر چنان برافکند باز

کجا اسب افکند وی بر سواران

بجای دشمنان از کینه توزان

بجای دوستان از حق گزاران

جهانداران ز خشم او شکوهند

چو غمازان شکوهند از عیاران

ببانگ سائلان چونان شود شاد

چو فرزندان همی ز آواز ماران

ایاگردن نهاده خدمتت را

همه گردنکشان و تاج داران

بود کین جستن تو آفت جان

نجویند آفت جان هوشیاران

قرار این جهان از دولت تست

بداندیش تو بادا بیقراران

ترا شاهان ز جمع خاک بوسان

ترا خصمان ز خیل خاکساران

زمانی مهر بر موران بیفکن

زمانی کین بماران بر گماران

شوند از کین تو ماران چو موران

شوند از مهر تو موران چو ماران

همه بر کامگاران بردبارند

تو هستی کامران بر کامگاران

تو با این کامگاری بردباری

هزاران آفرین بر بردباران

تو هستی پیشکار خسروان لیک

ترا چرخ از شمار پیشگاران

بعالم در ندانم هیچ فضلی

که نسپرده است در تو کردگار آن

شوند از گنج تو غاران چو کوهان

شوند از خیل تو کوهان چو غاران

مرا مردم همه چاکر شمارند

قدیمی تر ز من چاکر شماران

ترا بودم ز گاه مشگ ساری

کنون برگشتم از کافور ساران

گنه کارم تو شاه آمرزگاری

مرا بخشای چون آمرزگاران

گنه کردم تو فرمودیم کردن

بفضل خود ز من اندر گذاران

خجسته باد نوروز و بهارت

چنین نوروز بگذاران هزاران