گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

خیال مغبچگان تا درون جان من است

بکوی دیر مغان ناله و فغان من است

کمند زلف بتی این که ساختم زنار

درون دیر بهر بزم داستان من است

به بین بصافی ساغر درو به حمرت می

که آن نشانه ای از چشم خون فشان من است

به کوهکن نگر و بیستون که آن گویی

دل طپنده و این یک غم گران من است

مگو فتاده به من موی از دهان سبو

که در سرشک مژه چشم ناتوان من است

چو من به نیستی از بی نشانی افتادم

درین ره آنکه ز خود نیست شد نشان من است

هزار تیغ بلا گر کشی نتابم روی

مباش رنجه گر از بهر امتحان من است

بلطف بکر معانی نگر دلا و مپرس

که از کجاست که گلهای گلستان من است؟

سپرد نقد دل و جان به مخزنت فانی

دگر مگو که ازان تو یا ازان من است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

گره گشای سخن خامه توان من است

خزانه دار روان خاطر روان من است

کشید زین من این دیزه هلال رکاب

از آنک شهپر روح القدس عنان من است

کنار و آستی کان چو بحر پر درشد

[...]

حکیم نزاری

نتیجه ای که زافکار نیم جان من است

وبال چشم و دماغ و تن و توان من است

به روزنامه ی سودای من چنین منگر

مداد او همه از مغز استخوان من است

روانیِ سخن از سرعت تفکّر نیست

[...]

امیرخسرو دهلوی

ز بس که گوش جهانی پر از فغان من است

به شهر بر سر هر کوی داستان من است

ز بیدلی، اگرم جان رود، عجب نبود

چو دل نمی دهدم آنکه دلستان من است

دعای عمر کنندم، ولی قبول مباد

[...]

جامی

ز دل زبانه آتش که در دهان من است

به شرح داغ دل آتشین زبان من است

به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم

به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است

کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ

[...]

اهلی شیرازی

ز دست ناله سگ او بقصد جان من است

یقین که ناله من دشمن نهان من است

معاشران همه رادست بر دهان من است

زبسکه گوش جهانی پر از فغان من است

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه