مگر آن زمان به حال دل من رسیده باشی
که حدیث دردناکم ز کسی شنیده باشی
شود آن زمان تسلی ز تو دل که بعد قتلم
ز جفا، کشانکشانم به زمین کشیده باشی
ز خودی برآ چو مردان که غزال دلفریبش
به تو رام گردد آن دم که ز خود رمیده باشی
ز شراب شوق وصلش شوی آگه آن زمانی
که تو هم به بزم از این می قدحی چشیده باشی
به سپهر سرفرازی رسی آن دمی چو بسمل
که به بال خاکساری به زمین طپیده باشی
ز نشاط اول افتی به زمین ز سستی پر
چو خدنگ اگر به بال دگری پریده باشی
اگرت هواست علوی چو خدنگ راست رو باش
که ز بس کجی مبادا چو کمان خمیده باشی
تو چو شمع در محبت شوی آن زمان توانا
که به پای ناتوانی سر خویش دیده باشی
منگر به قدر قصاب که بیبها خریدی
تو قیاس بندهای کن که به زر خریده باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتو حال خود چه گویم که تو خود شنیده باشی
غم دل عیان نسازم که بدان رسیده باشی
چکند کسی که عمری بغزال نیم خوابت
چو نر فگنده باشد ز برش رمیده باشی
برهت فتاده بیخود چه خوش آنکه بیگمانی
[...]
ندهی اگر باو دل بچه آرمیده باشی
نگزینی ار غم او چه غمی گزیده باشی
نظری نهان بیفکن مگرش عیان به بینی
گرش از جهان نبینی ز جهان چه دیده باشی
سوی او چه نیست چشمت چه در آیدت بدیده
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.