به خود چند ای دل بیطاقت از افسانهها پیچی
چو موی دیده آتش هر زمان بر شانهها پیچی
گریبان لباس کعبه دل میتوان گشتن
چرا بر دست و پا چون دامن دیوانهها پیچی
برآید تا ز دستت مجلسی روشن کن از عارض
چو دود شمع تا کی بر پر پروانهها پیچی
چو تار عنکبوت آخر در این ماتمسرا تا کی
ز غفلت بر در و دیوار این ویرانهها پیچی
بجو راهی که تا از خویشتن بیرون نهی پا را
به خود چون دود تا کی در درون خانهها پیچی
چو خم در گوشهگیری باش و ناپیدا بمان تا کی
ز بیمغزی چو بوی باده در میخانهها پیچی
در این باغ جهان قصاب بیرون کن سر از جایی
چو کرم تار تا کی خویش را در لانهها پیچی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.