در کعبه و بتخانه ز حسن تو صنم های
عشق آمده و ریخته دل بر سر هم های
تا چند توان ریخت سرشک از مژه بر دل
فردا است که ویران شده این خانه ز نم های
بر خویشتن از شوق کنم پاره کفن را
گر بر سر خاکم نهی از لطف قدم های
چون سبحه بگسسته فرو ریخته صد دل
تا زلف تو را شانه جدا کرد ز هم های
زین عمر تماشای تو چون سیر توان کرد
فریاد از این خرج پر و مایه کم های
آشفتهتر از باد گذشتیم و نکردیم
در کوی تو خاکی به سر خویش ز غم های
از دیده نگه بر خم ابروش کن ای دل
زنهار مپرهیز از این تیغ دو دم های
رخسار تو آسان نتوان دید از اندام
گردیده حیا پرده فانوس حرم های
قصاب بود نامه قتل تو حذر کن
ز آن خط که لبش کرده دگر تازه رقم های
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پای فکنده است مرا محنت و غم، های!
برگیر ز خاک رهم ای دست کرم، های!
سرگرمی ام از آتش سوزان ته پاست
های آبلهٔ پای طلب ساغر جم، های!
غیر از تو ندانم به که گویم ز جفایت
[...]
راه دل و دین را زدی ای طرفه صنم، های
مژگان تو خواباند به ما، تیغ ستم های
آوارهٔ کوی تو ندانم به چه حال است؟
یعنی دلم، آن کافر گم کرده صنم، های
صبر من و تمکین تو، ای عهد فراموش
[...]
مخمور سروریم کجائی می غم های
مردیم بامید وفا جور و ستم های
گر رشحه باران نبود شعله برقی
از من مگذر غافل ای ابر کرم های
لبریز چو شد ساغر چه درد و چه صافی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.