گنجور

 
قصاب کاشانی

دلا به کار جهان اضطراب یعنی چه

شدن شناور بحر سراب یعنی چه

کشیده تیغ دو دم صبح از میان برخیز

به زیر سایه شمشیر خواب یعنی چه

به دور خط نگهش نشئه دگر دارد

در این بهار نخوردن شراب یعنی چه

چو موج بگذر از این بحر و چین بر ابرو زن

در آب خیمه زدن چون حباب یعنی چه

به سرعت ار گذرد یار دم مزن قصاب

کسی ز عمر نپرسد شتاب یعنی چه

 
 
 
سام میرزا صفوی

به پیش شمع رخت آفتاب یعنی چه

به پیش خال و خطت مشکناب یعنی چه

خیال نرگس مستت ز دست برد مرا

و گر نه با دل پر درد خواب یعنی چه

عرق بروی تو هر کس که دید میگوید

[...]

عرفی

به کشتن من عاجز شتاب، یعنی چه

به قتل صید اسیر اضطراب، یعنی چه

دمی که چهره فروزد ز می، شود روشن

که بر دمیدن آتش ز آب یعنی چه

به تیغ غمزه اش ای دل نگاه حسرت چند

[...]

فیاض لاهیجی

به عهد زلف خوشت مشک ناب یعنی چه

به دور ماه رخت آفتاب یعنی چه!

شبی ز ساقی مجلس پیاله جستم گفت

به دور لعل لب من شراب یعنی چه!

ز نام عاشقی ای خضر هیچ شرمت نیست!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه