گنجور

 
سام میرزا صفوی

از جمله سادات و نقبای اصفهان است و در فقه و سایر علوم سرآمد علمای زمان خود است و در عنفوان جوانی بشرف طواف بیت الله الحرام و سیدالاأنام علیه الصلوه و السلم و سایر ائمه دین صلواه الله و سلامه علیه و علیهم اجمعین مشرف شده بود و بعد از آن مدت هفت سال منصب صدارت صاحبقرانی تعلق باو میداشت، آخر ترک آن گفته در روضه منوره ی مقدسه سدره مرتبه رضویه علی ساکنهم السلام و التحیه معتکف شده اوقات با برکات خود را صرف طاعات و عبادات که مقصود از ایجاد ثقلین است میفرمود قطع نظر از فضایل و کمالات و خلق و تواضع و اختلاط ایشان با عامه خلایق نه در مرتبه ایست که در شرح و بیان آید و طبع ایشان در شعر درجه کمال دارد این غزل از ایشان است تخلص ایشان فیضی است .

به پیش شمع رخت آفتاب یعنی چه

به پیش خال و خطت مشکناب یعنی چه

خیال نرگس مستت ز دست برد مرا

و گر نه با دل پر درد خواب یعنی چه

عرق بروی تو هر کس که دید میگوید

بروی آتش سوزان حباب یعنی چه

درون حلقه زلف تو رخ نمایانست

و گر نه در دل شب آفتاب یعنی چه

خیال شمع اگر نیست در دلت فیضی

دل پر آتش و چشم پر آب یعنی چه

در یکی از کتابات این رباعی را که زاده ی طبع ایشانست بمن نوشته بودند .

تا دور ز محمل جمالت شده ام

نومید ز دولت وصالت شده ام

پیوسته بود خیال تو مونس جان

شرمنده ز الطاف خیالت شده ام

در شهور سنه اثنین و خمسین و تسعمایه متوجه حج بودند که در شهر بصره وفات و در کربلا مدفون شدند