گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قصاب کاشانی

زنم گردم غبار خاطر دلدار می‌گردم

شوم گر طوطی این آیینه را زنگار می‌گردم

میان ما و جانان آشنایی نیست بی نسبت

به هر رنگی که آن گل می‌شود من خار می‌گردم

ز یک افسانه در خوابیم اما از ره وحشت

به هر کس پا زند ایام من بیدار می‌گردم

مرا سرگشتگی برجاست تا در دل مکان داری

نفس تا هست بر گرد تو چون پرگار می‌گردم

به خاک افتاده چون آب روان قصاب در گلشن

به گرد قامت آن سرو خوش‌رفتار می‌گردم