تا خون خویش در ره جانانه ریختیم
آبی به پای آن بت فرزانه ریختیم
کردیم ظرف دیده لبالب ز خون دل
این باده را ز ظرف به پیمانه ریختیم
دادیم جای مهر تو را در زمین دل
تخمی به خاک این ده ویرانه ریختیم
اندوه و داغ و درد و غم و آتش فراق
کردیم جمع و در دل دیوانه ریختیم
قصاب آب اشک ندامت نداشت سود
چندان که پیش محرم و بیگانه ریختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.