گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قصاب کاشانی

به عشق تو گر سر نبازم چه سازم

به داغ غمت گر نسازم چه سازم

دل و دین و هستی شده سد راهم

گر این هر سه یکسر نبازم چه سازم

برآورده تیغی که خونم بریزد

بر آن دست و خنجر ننازم چه سازم

به من بسته ره خصم بی‌رحم اگر جان

در این کهنه شش‌در نبازم چه سازم

چو درمان قصاب درد تو باشد

به درد تو یکسر نسازم چه سازم