به عشق تو گر سر نبازم چه سازم
به داغ غمت گر نسازم چه سازم
دل و دین و هستی شده سد راهم
گر این هر سه یکسر نبازم چه سازم
برآورده تیغی که خونم بریزد
بر آن دست و خنجر ننازم چه سازم
به من بسته ره خصم بیرحم اگر جان
در این کهنه ششدر نبازم چه سازم
چو درمان قصاب درد تو باشد
به درد تو یکسر نسازم چه سازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.