نگاهم چون دچار عارض آن دلربا گردد
حیا از هر دو جانب سدّ راه مدعا گردد
ز خود محروم و از خلق جهان بیگانه میماند
کسی چون آشنای آن بت دیرآشنا گردد
ز زنگ کینه صیقل دادهام دل را و میدانم
که این آیینه چون روشن شود گیتینما گردد
ز نار عشق از بس استخوانم سوخت میدانم
که آخر پیکرم مردود درگاه هما گردد
عبیرآلود دیگر از سر کوی که میآید
که میخواهد غبارم باز بر گرد صبا گردد
تواند جانفشانی کرد پیش شمع رخسارش
سبکروحی که چون پروانه بی برگ و نوا گردد
ز جان گر بگذرد واصل به جانان میتواند شد
به مطلب میرسد قصاب اگر بیمدعا گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به واقعیتهای عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از احساساتی مانند فاصله و تنهایی صحبت میکند که ناشی از عشق است. او بیان میکند که وقتی به معشوق نگاه میکند، حیا و شرم چارهای برای زندگیاش نمیگذارد و خود را از دیگران دور میبیند. شاعر از کینههایی که قلبش را صیقل داده و درد عشق که جانش را سوزانده، سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که حتی اگر به سراغ عشق برود و خود را فدای معشوق کند، همچنان در تاریکی و غم باقی خواهد ماند. در نهایت، شاعر یادآور میشود که اگر کسی بتواند به معشوق دست یابد، شاید مانند قصابی بدون درخواست نتواند به خواستههایش برسد.
هوش مصنوعی: وقتی چشمم به آن دلربا میافتد، حیا و شرم باعث میشود که من نتوانم به خواستهام نزدیک شوم و همه چیز سد راه من میشود.
هوش مصنوعی: کسی که از خود بیگانه باشد و از دیگران دور بماند، مانند فردی خواهد شد که به تدریج با یک معشوق قدیمی که مدتها ندیده، آشنا میشود.
هوش مصنوعی: قلبم را از کینهها پاک کردهام و حالا میدانم که اگر این دل روشن شود، جهان را به من نمایش خواهد داد.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و درد، استخوانهایم به شدت سوخته است و میدانم که در پایان، وجودم مورد پذیرش درگاه الهی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: دیگر از آن کوچه خبری نیست، و کسی نمیآید که غبار روی دلم را برطرف کند.
هوش مصنوعی: میتواند برای زیبایی و نور روی او جان خود را فدای کند، آن فردی که مانند پروانهای بیبال و بینوا میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از جان خود بگذرد و به معشوق برسد، میتواند به خواستهاش دست یابد، حتی کسانی که در کار خود صادق و بیادعا باشند نیز به هدف خود خواهند رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد
کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد
در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید
گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد
دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد
[...]
فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟
طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد
چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد
ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم
[...]
گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد
در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد
نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمیسازد
به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد
کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند
[...]
ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد
چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد
نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را
جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد
نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را
[...]
چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد
که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد
چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم
گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد
غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.