با گیل دلبر گفتم که: ای جان
تی دوست داریم، تی بنده فرمان
خندید چون گل و ز ناز می گفت :
هینی خوآندی، هینی و ساکان
گفتم: غریبم و آنگاه عاشق
می دا نپرسی مسکین غریبان؟
دل تی غلامی، جان تی کمینه
خواوا و مفروش می دین و ایمان
قاسم، چه تی روز، وا کوخ و وا شو
ناچار واخشت گیلان بگیلان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چندان که گفتم: خاطر مرنجان
رنجید و رنجاند آن شاه خوبان
با آه سردم، با روی زردم
سر در بیابان، مانند باران
آشفته حالم، بی پر و بالم
[...]
ای ماه رویت چون مهر تابان
ما را بکویت از مشرق جان
خلقی بکویت هر سو شده جمع
جمعی ز مویت گشته پریشان
روی تو برجی پر ماه انور
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.