گنجور

 
قاسم انوار

یک سخن از قول اخوان الصفاست:

سر بکوب آنرا که سرش نیست راست

یک حدیث از قصه اسرار تو

عاشقی نشنید کز جان برنخاست

هرگز از عشق تو نشکیبد دلم

جان ما مس است و عشقست کیمیاست

گر تو گویی جان فدا کن بهر من

ای دل و جان، صد هزارت جان فداست

گفته ای: کان یار آمد از سفر

تا قیامت از دل و جان مرحباست

بر امید وصل، از بیم فراق

شب همه شب تا سحرگه ربناست

قاسم از روی و ریا بگذشته است

کار عاشق برتر از روی و ریاست

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

مرغ ایمانرا دو پر خوف و رجاست

مرغ را بی‌پر پرانیدن خطاست.

مسعود سعد سلمان

ای نگارین چون تو از خوبان کجاست

نیست کس را آنچه از گیتی تراست

قد و روی و زلف،سرو و ماه مشک

مشک، پیچان، ماه، تابان، سرو،راست

تا مرا مهر تو اندر دل نشست

[...]

قوامی رازی

«ای قوامی هر که چون تو نانباست

تا قیام الساعه فخر شهر ماست »

«گندم فضل خدای از بهر تو

کشته اندر دستگرد کبریاست »

«تخمش از تقدیس عرش ایزدیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
انوری

رتبت و تمیکن صدر موئتمن

همچو قدر و همتش بی‌منتهاست

آفتابش در سخاوت مقتدیست

واسمان را در کفایت مقتداست

طبع شد بیگانه با آز و نیاز

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

عشق تو همچون قضا فرمانرواست

وصل تو همچون قدر مشکل گشاست

لعل میگونت بسرخی میزند

سرخیش زانست کاندر خون ماست

عشق تو زرد کرد رنگ روی من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه