هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهانی
نظر لطف تو مستبشر ابواب معانی
علم از کوه برآمد، غم و اندوه سرآمد
ز خدا صد خبر آمد، که تو محبوب جهانی
هله! ای صوفی سرخوش، توبه از زاهد سرکش
نرود جز ره صورت، نبرد ره بمعانی
تو مه چارده باشی، نه که خود را نشناسی
ز جمال تو هویدا صفت «سبع مثانی »
هله! ای ساقی محرم، بده آن جام دمادم
دل و جان باز خر از غم، که شه زنده دلانی
همه صبحی و صبوحی، همه فتحی و فتوحی
«لک قلبی، لک روحی »، همه عقلی، همه جانی
قاسم، ار تیغ ملامت بسرآید، نخوری غم
مکن از دوست شکایت، که تو مستوجب آنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زبان فارسی، از عشق و محبت الهی و درک عمیق معانی زندگی صحبت میکند. شاعر در ابتدا از محبوب واقعی و لطافت روحانی آن یاد میکند و به قدرت علم و معانی اشاره دارد. او کشور غم و اندوه را ترک کرده و به خوشحالی و سرزندگی پرداخته است. صوفی را به شادی و رهایی از التزام به زهد دعوت میکند و بر زیبایی و جذابیت حقیقی اشاره میکند. همچنین از می و مستی به عنوان وسیلهای برای رهایی از غم یاد میکند و از عشق و شادابی زندگی سخن میگوید. در انتها، شاعر به دوری از شکایت و غم توصیه میکند و به اهمیت عشق و اتحاد با محبوب اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای دوست عزیز و باارزش، بشتاب و با نگاه لطف آمیزت، دنیای روح را خوشحال و سرشار از معانی کن.
هوش مصنوعی: دانش و علم از قله کوه به ظهور رسید و باعث شد که غم و اندوه از بین برود. از سوی خدا، خبرهای زیادی آمد که تو محبوب ترین در جهان هستی.
هوش مصنوعی: ای صوفی خوشحال، این را بدان که توبهی تو از زاهدی که به دنیا وابسته است، تنها میتواند در سطح ظواهر باشد و نمیتواند به درک عمیق معانی و حقیقتهای درونی راه یابد.
هوش مصنوعی: تو همچون ماه کامل هستی که زیباییات به روشنی قابل مشاهده است، پس چرا خودت را نمیشناسی؟ این در حالی است که صفات تو بهوضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: ای ساقی مهربان، بزن آن جام پر شراب را، تا قلب و جانم را تازه کنی و از غمها رها شوم؛ چون پادشاهانی زنده دل هستند که در اینجا حضور دارند.
هوش مصنوعی: تمامی حال و هوای صبح و سرمستی، همه پیروزیها و موفقیتها، همه قلب و روح من برای توست، و همه عقل و جان من نیز.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو انتقاد و سرزنش کند، نگران نباش و از دوستت گله نکن، چون خودت باعث آن شرایط هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی
نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو
[...]
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
[...]
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی
فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن
متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟
دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت
[...]
گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی
وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی
هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت
دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی
در چنان مدت بیحد بهچنین ساز فصاحت
[...]
هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن
همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی
به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.