گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی
وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی
هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت
دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی
در چنان مدت بیحد بهچنین ساز فصاحت
نکنم عشیر عشیر از کرم شاه بیانی
شاه یحیی جهانبخش که چون یحیی برمک
همتش کرد روان در بدن جود روانی
آنکه از معدلتش در همه آفاق نه بینند
از پی پرورش بره به از گرگ شبانی
شهریارا توئی آنشاه جوانبخت که هرگز
فلک پیر ندیدست چو تو شاه نشانی
در جهان گر طلبند اهل بصیرت ابد الدهر
کاردانی که بود ناظم احوال جهانی
کس نبیند بصفا بر صفت رأی تو پیری
بکفایت نتوان یافت چو بخت تو جوانی
سایس حکم تو سازد ز هلال وز مجره
از پی مرکب خاص تو رکابی و عنانی
عقل کار آگه اگر فکر کند تا بقیامت
از جلالت ندهد هیچ نشان جز بگمانی
دورها دور کنند انجم و سازند قرانها
می نخیزد بهنر مثل تو در هیچ قرانی
هر چه فایض شود از ابر بهر فصل بهاری
و آنچه باشد بچمن باد بهر وقت خزانی
با عطای دل چون بحر تو و دست چو کانت
کمترین قطره بحری و غباریست زکانی
قسم دشمن ز تو جز پشت سپرهیچ نباشد
نبود بهر تو زو نیز بجز روی کمانی
چون عدو را نظر افتد بسوی تیغ و سنانت
شودش هر مژه در دیده چو تیغی و سنانی
گر جهان پر شود از فتنه چه باک اهل جهانرا
گر دهد شحنه انصاف تواش خط امانی
از فلانی غرض روح قدس ابن یمین است
آن کزو هر سخنی را بخرد عقل بجانی
گر بجانی بخرد عقل ازو هر سخنی را
می نبیند ز چنین بیع و شری هیچ زیانی
طوطی طبعش از آن شهره بشیرین سخنی شد
که لبالب شکر شکر تواش هست زبانی
ختم کردم بدعای تو سبکروح ثنا را
تا نگویند ز هر سو که فلان گشت گرانی
زیور تیغ زبانها گهر مدح تو باشد
تا سخن باشد و بس گوهر هر تیغ و زبانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی
نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو
[...]
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
[...]
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی
فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن
متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟
دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت
[...]
هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن
همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی
به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی
[...]
ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی
قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی
بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر
روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی
از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.