گنجور

 
قاسم انوار

هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی

همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی

به تو چشمم شده روشن، به تو کویم شده گلشن

همه فتحی و فتوحی، همه امنی و امانی

به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی

تو بصیر همه بینی و خبیر همه دانی

قدرش را نتوان یافت، که مقدور ضعیفی

قدمش را نشناسی، که اسیر حَدثانی

ز جمال تو مطرا، همه اعیان، همه اکوان

ز جبین تو هویدا اثر «سبع مثانی »

به خدا، خاک درت را به دو عالم نفروشم

اگرم پیش بخوانی وگر از پیش برانی

دل قاسم ز شراب تو خرابست، چه گویم؟

هم از آن جودت باده، هم ازان لطف اوانی