هله! ای ماه وفاپیشه، که محبوب جهانی
همه روحی، همه راحت، همه امنی و امانی
بتو مدهوشم و حیران، به چه وصفت کنم، ای جان؟
مگر این وصف که گویم که: شه زنده دلانی
هوس لجه دریاست مرا، تا که برآرم
در دریای شب افروز، ازین بحر معانی
همه عالم بتو گلشن، همه گیتی بتو روشن
گل آدم ز تو گلشن، تو مگر شمع جهانی؟
کرمش را نشناسی، که محیطست بعالم
قدمش را نشناسی، که اسیر حدثانی
حال دل با تو چه گویم؟ که تو دانای ضمیری
تو بصیر همه بینی، تو خبیر همه دانی
قاسمی، سوی خرابات مغان آ، که ببینی
همه جاشان محبت، همه جا عشق و جوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف محبوبی میپردازد که عشق و احساسات عمیق را در دل شاعر بیدار کرده است. شاعر از زیبایی و نورانی بودن محبوب سخن میگوید و او را سرچشمه آرامش و امنیت میداند. او به حیرت و مدهوشی خود در مقابل محبوب اشاره میکند و میگوید که همه عالم وجود به واسطه این محبوب روشن و سرسبز است. در این متن همچنین از مقام دل و معرفت محبوب یاد میشود و به اهمیت عشق و محبت در زندگی اشاره میکند. شاعر در انتها به آزادی و جوانی در خرابات (محل شادی و عشق) اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای ماه وفاپیشه! تو محبوب همه جهانیان هستی و منبع روح، راحت و امنیت.
هوش مصنوعی: من به تو دیوانه و حیرانم، نمیدانم چطور توصیفت کنم، ای جانم! آیا جز این میتوانم بگویم که تو همچون شاهی با دل زنده هستی؟
هوش مصنوعی: من آرزوی ورود به عمق دریا را دارم، تا بتوانم در دریای شب که پر از روشنی است، از این دریاهای معانی به فکر و اندیشه بپردازم.
هوش مصنوعی: تمام جهان برای تو مانند باغی سرسبز است و همه جا به خاطر تو روشنایی دارد. گل آدمی از وجود تو روییده است. آیا تو نیستی که همچون شمعی، نورانی کننده جهانی؟
هوش مصنوعی: اگر نتوانی کرمی را بشناسی که در محیط خود زندگی میکند، نمیتوانی بفهمی که او چقدر تحت تأثیر زمان و تغییرات قرار دارد.
هوش مصنوعی: حال دل را چگونه برای تو بگویم؟ چون تو به تمامی جزئیات آگاه و بینایی، و از همه چی باخبری.
هوش مصنوعی: قاسمی، به سمت مکانهای شاد و پرنشاط برو، تا ببینی که در همه جا عشق و محبت جاری است و جوانی حاکم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی
نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو
[...]
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی همه جسمند و تو جانی
تو مگر پرده بپوشی و کست روی نبیند
[...]
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی
فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن
متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟
دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت
[...]
گر شود هر سر مویی که مرا هست زبانی
وز ازل تا به ابد یابم از ایام زمانی
هر زبانی که ز گفتار به صد گونه عبارت
دهد از مکرمت شاه فلک قدر نشانی
در چنان مدت بیحد بهچنین ساز فصاحت
[...]
هله ای دوست، چه گویم؟ که تو محبوب جهانی
همه سعدی و سعادت، همه لطفی، همه جانی
بتو چشمم شده روشن، بتو کویم شده گلشن
همه فتحی و فتوحی، همه امنی امانی
به چه وصفت کنم، ای جان؟ که تو از وصف برونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.