ای آفتاب روی ترا ماه مشتری
جانش مباد، هرکه کند از تو دل بری
ای جام اگر ز باده نداری تو چاشنی
من بر کفت نگیرم، اگر کاسه زری
این راه عشق شیوه انسست و هیبتست
مأمور عشق گردی، اگر خود غضنفری
ای پادشاه عالم جان، دل نگاه دار
دل کشور تو گشت و تو سلطان کشوری
راهیست بی نهایت و شیران در آن کمین
از سر سخن مگو، مگر این ره بسر بری
اندر پناه عشق تو ایمن شدست دل
ای عشق، چاره ساز، که سد سکندری
عاجز شد از ثنای تو قاسم بصد زبان
کز هرچه برتر آمد ازان نیز برتری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ستایش محبوب خود میپردازد و از زیباییها و ویژگیهای او سخن میگوید. او به آفتاب و زیبایی آن اشاره میکند و میگوید هر کسی که دلش را از او برگرداند، جانش در خطر است. در ادامه بیان میکند که حتی اگر شراب نداشته باشد، برایش مهم نیست، بلکه عشق او که به شدت مشتاق آن است، بر همه چیز برتری دارد. شاعر عشق را به عنوان راهی بیپایان و پر از خطر وصف میکند و از محبوب میخواهد که دلش را حفظ کند، زیرا این عشق او را در برابر خطرات ایمن میسازد. در نهایت، او به عظمت و برتری عشق اشاره میکند که حتی قاسم هم نمیتواند به آن عطا کند.
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبای من، مبادا جان کسی که دل از تو برگرداند، همچون ماهی بدون تو باشد.
هوش مصنوعی: ای جام، اگر از شراب مزه یا طعم خوشی نداری، من بر خودم زحمت نخواهم داد که تو را در دست بگیرم، حتی اگر تو کاسهای از طلا باشی.
هوش مصنوعی: این مسیر عشق، روش نزدیکی و فهم است و اگر به دنبال عشق هستی، باید همچون یک مقام بلندمرتبه و مقتدر با آن برخورد کنی.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهانی که جان را به دست داری، دل خود را حفظ کن؛ زیرا دل تو به مانند سرزمینی است که تو در آن سلطنت میکنی.
هوش مصنوعی: این مسیر بسیار طولانی و بیپایان است و در آن شیران در حال انتظار هستند. درباره آن صحبت نکن، مگر اینکه بخواهی به سرانجام برسی.
هوش مصنوعی: دل در پناه تو ای عشق چارهساز، از همه خطرات در امان است و مانند سدی محکم در برابر مشکلات قرار گرفته.
هوش مصنوعی: قاسم از ستایشت ناتوان شده است و با صد زبان نمیتواند حق را ادا کند، زیرا هر چیزی که بالاتر از تو باشد، تو خود از آن هم برتری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.