قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

ای عشق دل فروز، که شاه مظفری

دل را نگاه دار، که سلطان کشوری

گر گویمت که: مرشد راهی، عجب مدار

ما راه می رویم و درین ره تو رهبری

جانرا بکف نهاده و خوش کف زنان و مست

این راه می رویم بوصف قلندری

در راه عشق رسم تکلف ز راه نیست

محکوم عشق گردی، اگر خود غضنفری

گر یار گویدت که: دل و جان و سر بباز

تسلیم راه باش و مکن فکر سرسری

ما بنده توایم، بهر جایگه که هست

وز شان تست قاعده بنده پروری

باری، ز روی لطف نظر کن بقاسمی

ای آفتاب روی ترا ماه مشتری