ای دل عشاق را بروی تو شادی
غایت مقصود و منتهای مرادی
در دلم آتش نهاده ای، چه توان گفت؟
هرچه نهادی بجای خویش نهادی
آتش عشق تو بود بادی دولت
باد روانم فدای آتش بادی!
دولت وصل ارچه بس عظیم بلندست
از تو توان خواستن، که شاه جوادی
جمله ذرات مست نور تجلیست
تا تو ز خورشید حسن پرده گشادی
زلف ترا هر که یافت ضال و مضل شد
روی ترا هر که دید مهدی و هادی
قاسم، ازین می بخود میا، که دریغست
جانب محنت شدن ز معدن شادی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گهرپاک کز خزاین افلاک
بر سر بازار آخشیج فتادی
آب جواهر بلون چهره ببردی
داد طراوت به حسن و ملح بدادی
در دل یاقوت خون زغبن گره شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.