گنجور

 
قاسم انوار

ای ساقی جان بخش ما،یک لحظه ما را بازجو

بحرست جام جان ما،ما را ز طرف جو مجو

ناصح قیامت می کند در وعظ و ما حیرت زده

بس فارغیم از قول او، گو: هر چه می خواهی بگو

ای ناصح، آخر تا بکی ما را ملامت می کنی؟

کس را بعالم غیر ما سنگی نیامد بر سبو

دارد دلم دریوزه ای، بر خاک کویش بوسه ای

کز خاک کوی او شود روی مرا صد آبرو

گفتم:«سیورم من سنی » گفتا :نه سانیر سن منی

گفتا: دو چشم روشنی: ای ترک مست تندخو

ای ساقی باقی ما، جامی بمستان کن عطا

چون پیش ارباب صفا عالم نیرزد یک تسو

آنجا که حق تنها بود، مستی ما یغما بود

قاسم، دگر چیزی مجو، چون یافتی او را به او

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

عالی حسامش سر درو خورشید دین را نور و ضو

بدخواه او مملوک شو سر حقایق زو شنو

میبدی

هم تو مگر سامان کنی، راهم به خود آسان کنی‌

وین درد را درمان کنی، زان مرهم احسان تو

حذف شود

حذف شود

مولانا

والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو

کو ساقی دریادلی تا جام سازد از سبو

با آنچ خو کردی مرا اندرمدزد آن ده مها

با توست آن حیله مکن این جا مجو آن جا مجو

هر بار بفریبی مرا گویی که در مجلس درآ

[...]

سلمان ساوجی

گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو

ور بلبلی عیشی کند، بی گل ندارد رنگ و بو

آهنگ تیز چنگ و نی، بی می ندارد شورشی

شیرین حدیثی می‌کند، مطرب شراب تلخ کو؟

با رود خشک و رود زن، تا چند سازم ساقیا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
شاه نعمت‌الله ولی

این چشم تو دایم مدام آب روان دارد به جو

بنشین دمی بر چشم ما آن آبروی ما بجو

سرچشمهٔ آبی خوشست در عین ما می‌کن نظر

کآب زلالی می‌رود از دیدهٔ ما سو به سو

رو را به آب چشم خود می‌شو که تا یابی صفا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه