گنجور

 
قاسم انوار

مقررست و معین بحجت و برهان

که: غیر دوست کسی نیست در مکین و مکان

هزار بار بگفتم، هزار بار هزار

که: قدر خود بشناس، ای خلاصه دوران

نخست منزلت «الله » گوی و خوش می باش

بگو به منزل ثانی که: «علم القرآن »

بجان دوست، که یک قصه را مسلم دار

محمدست امین و خداست دار امان

بدان ز مشرب عرفان حیات مگو جان یابی

که عین آب حیاتست مشرب عرفان

دگر ز عقل حکایت مگو در این مجلس

هزار عقل بیک جو بمجلس مستان

بیا بگوش دل عاشقانه خوش بشنو:

که شوق و شورش عشقست در زمین و زمان

بقدر عشق بود جاه، هر کجا باشد

چه جای حشمت جمشید و ملکت خاقان؟

بآشکار و نهان قاسمی گوید

که: عشق دوست بورزید آشکار و نهان

 
 
 
عنصری

توانگری و بزرگی و کام دل بجهان

نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان

یمین دولت کایام ازو شود میمون

امین ملت کایمان ازو شود تابان

همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک

امین ملت محمود پادشاه جهان

خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان

برنگ لاله می از یار لاله روی ستان

جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم

می جوان بجوان ده درین بهار جوان

بشادکامی امروز داد خویش بده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب دراز و ره دور و غربت و احزان

چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار

دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه