گنجور

 
قاسم انوار

با هیچ رسید این صفت باده فروشان

دایم ز سر سود شود مایه گریزان

تا کش ز چه باشد؟ مگر از باغ بهشتست؟

خنبش چه مقامست؟ بگو :روضه رضوان

اندر ته خم چیست، بگو: دردی دردست

خشت سر خم چیست؟ بگو: لعل بدخشان

هرکس که خورد باده کند عربده آغاز

و آن کس که نخوردست طلب کار و خروشان

در باده فروشی در می حاصل ما نیست

جز نعره و فریاد و خروشیدن مستان

از سود و زیان غلغل مستانه تمامست

خوش نعره مستانه! خوشا حالت رندان!

خنبش بلقب گفتم و سرپوش بدان خم

نی خم سفالینه، بگو لجه عمان

ای جان، همه هشیاری تو غایت بعدست

تا مست نگردی نشود کار تو آسان

هان! تا ننهی پای درین راه بغفلت

چون غرقه بخونند درین کوچه دلیران

هر روز ز روی دگرم روی نماید

پس شانه زند زلف که شانست درین شان

قاسم، هم مردان خدا مست خموشند

هان! تا نکنی غلغله در بزم خموشان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کسایی

این گنبد گردان که برآورد بدین سان

…ـان

ای منظره و کاخ برآورده به خورشید

تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان

فرخی سیستانی

تاچون ز در باغ درآید مه نیسان

از دیدن او تازه شود روی بساتین

ناصرخسرو

این گنبد پیروزهٔ بی‌روزن گردان

چون است چو بستان گه و گاهی چو بیابان؟

من خانه نه دیدم نه شنیدم به جز این نیز

یک نیمه بیابان و دگر نیمه گلستان

ناگاه گلستانش پدید آرد گلها

[...]

ازرقی هروی

المنه لله که خورشید خراسان

از برج شرف گشت دگر باره درخشان

المنه لله که آراست دگر بار

دیوان خراسان بسزاوار خراسان

المنه الله که از کشتی عصمت

[...]

قطران تبریزی

آن غیرت یزدان نگر و قدرت یزدان

از قدرت یزدان چه عجب غیرت چندان

هرگز نرسد کس بسر قدرت ایزد

هرگز نرسد کس بسر غیرت یزدان

گه کوه و بیابان کند از باغ و بساتین

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه