گنجور

 
قاسم انوار

به فضل و رحمت و توفیق ذوالمن

مرا هر ذره خورشیدی‌ست روشن

به غایت روشن و خوب و لطیفی

ولیکن بی‌وفایی‌، گفت: «سن سن »

من از بوی تو و خوی رقیبان

گهی در گلشنم، گاهی به گلخن

اسیر توست، اگر عقل است، اگر دین

غلام توست، اگر جان‌ست، اگر تن

چه گویم شرح اوصاف کمالت؟

تویی هادی جان و مهدی تن

مقرر کرده این عشق دل‌افروز

برای هر یکی کاری معین

کمال زاهدان زهد است و تقوی

کمال عاشقان عشق مبرهن

اگر خواهی کمال ذوق عرفان

نهال جهل را از بیخ برکن

اگر قاسم حجاب از راه برداشت

تجلی آیدش از بام و برزن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

نگه کن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده

بیک لون این سه گوهر بین ملون

ناصرخسرو

غریبی می چه خواهد یارب از من؟

که با من روز و شب بسته است دامن

غریبی دوستی با من گرفته‌است

مرا از دوستی گشته‌است دشمن

ز دشمن رست هر کو جست لیکن

[...]

منوچهری

شبی گیسو فروهشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

بکردار زنی زنگی که هرشب

بزاید کودکی بلغاری آن زن

کنون شویش بمرد و گشت فرتوت

[...]

قطران تبریزی

ز مویش خانه گردد سنبلستان

ز رویش بوستان گردد شبستان

چو مشگین زلف پیش باد دارد

شود زو باغ و بستان سنبلستان

سپاه مهر او بر من بتازد

[...]

مشاهدهٔ ۱۴ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه