به فضل و رحمت و توفیق ذوالمن
مرا هر ذره خورشیدیست روشن
به غایت روشن و خوب و لطیفی
ولیکن بیوفایی، گفت: «سن سن »
من از بوی تو و خوی رقیبان
گهی در گلشنم، گاهی به گلخن
اسیر توست، اگر عقل است، اگر دین
غلام توست، اگر جانست، اگر تن
چه گویم شرح اوصاف کمالت؟
تویی هادی جان و مهدی تن
مقرر کرده این عشق دلافروز
برای هر یکی کاری معین
کمال زاهدان زهد است و تقوی
کمال عاشقان عشق مبرهن
اگر خواهی کمال ذوق عرفان
نهال جهل را از بیخ برکن
اگر قاسم حجاب از راه برداشت
تجلی آیدش از بام و برزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره معرفت و عشق به خداوند و زیباییهای الهی است. شاعر از روشنایی و لطافت وجود خداوند سخن میگوید و بیان میکند که عشق به خداوند انسان را در مسیر کمال و سعادت قرار میدهد. او اشاره میکند که عقل و دین نیز بنده عشق الهی هستند و هر چیز در دنیا به نوعی متأثر از این عشق است. در انتها، شاعر بر اهمیت برکناری جهل و پردهها از مقابل دیدگان در مسیر عرفان و حقیقت تأکید میکند تا فرد بتواند به تجلی و درک عمیقتری از وجود الهی دست یابد.
هوش مصنوعی: با لطف و رحمت خداوند، هر ذره از وجودم به مانند خورشیدی درخشان است.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ظرافت یک شخص اشاره دارد که با وجود جذابیت و خوبیاش، در وفاداری و صداقت مشکل دارد. او به نوعی کوتاهمدت و ناپایدار است، و در نهایت نمیتوان به او اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: من در بوی خوش تو و رفتار رقبایم، گاهی در باغی شاداب و گاهی در مکانی تاریک و غمانگیز به سر میبرم.
هوش مصنوعی: اگر عقل و دین و جان و تن وجود دارند، همه آنها در بند تو هستند و برای تو خدمت میکنند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم درباره ویژگیهای کمال تو صحبت کنم؟ تو راهنمای دلها و مهدی بدن هستی.
هوش مصنوعی: این عشق زیبا برای هر کسی وظیفهای خاص و مشخص تعیین کرده است.
هوش مصنوعی: کمال کسانی که زهد و پرهیزگاری را برگزیدهاند، در همان زهد و تقوی آنهاست، و کمال عاشقان در عشق نمایان و روشن است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال رسیدن به بالاترین درجه درک و فهم عرفانی هستی، باید ریشههای نادانی را از بنیاد براندازی.
هوش مصنوعی: اگر قاسم مانعها را کنار بزند، نور و زیبایی از همه جا بر او میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن
گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون
غریبی می چه خواهد یارب از من؟
که با من روز و شب بسته است دامن
غریبی دوستی با من گرفتهاست
مرا از دوستی گشتهاست دشمن
ز دشمن رست هر کو جست لیکن
[...]
شبی گیسو فروهشته به دامن
پلاسین معجر و قیرینه گرزن
بکردار زنی زنگی که هرشب
بزاید کودکی بلغاری آن زن
کنون شویش بمرد و گشت فرتوت
[...]
همیدون شخّهای کوه قارن
به چشمش همچنان آید که گلشن
ز مویش خانه گردد سنبلستان
ز رویش بوستان گردد شبستان
چو مشگین زلف پیش باد دارد
شود زو باغ و بستان سنبلستان
سپاه مهر او بر من بتازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.