گنجور

 
قاسم انوار

خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معقول؟

بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول

ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم

فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟

سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو

حدیث فرع نگویند عارفان اصول

اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر

چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول!

بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک

که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول

خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید

که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟

هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد

که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول

 
 
 
امیر معزی

عزیز کرد مرا باز در محل قبول

ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار

شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

چو در ستایش او لفظ من مکرر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول

دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول

ادیب صابر

زنفس او به لطافت همی رسند نفوس

ز عقل او متحیر همی شوند عقول

به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور

گه غضب متانی، به گاه عفو عجول

مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول

مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول

نه دست با تو درآویختن نه پای گریز

نه احتمال فراق و نه اختیار وصول

کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق

که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه