خدای را چو ندانی، چه فقه و چه معقول؟
بدوست راه نبردی، مگو حدیث فضول
ز آفتاب جهانتاب عشق گرم شدیم
فراغتیم ز عالم، چه جای رد و قبول؟
سخن ز ممکن و محدث مگو، ز واجب گو
حدیث فرع نگویند عارفان اصول
اگر چه کشته تیغ توام، ولی در حشر
چه شکرها که بگوید ز قاتل این مقتول!
بدان که علت غایی تویی، ز ملک و ملک
که اهل حق ز حقیقت نکرده اند عدول
خدای را، که ز واعظ سؤال فرمایید
که: با کراهت الحان چرا کنی مرغول؟
هزار جان و دل قاسمی فدای تو باد
که مست جام هوای تو شد نفوس و عقول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق معرفت و عشق به خداوند اشاره دارد. شاعر به افرادی که از درک واقعی خداوند ناتوانند، هشدار میدهد که در مباحث فلسفی و فقهی بیهوده سخن نگویند. او با ذکر عشق و گرمایی که از آن میگیرد، ابراز میکند که از مسائل دنیا فارغ است. شاعر همچنین به عارفان اشاره میکند که باید به اصول بپردازند و به جزئیات ناچیز پرداخته نشود. او در پایان، از محبت و عشق خود به خداوند میگوید و قربانی شدن در راه عشق به او را ارزشمند میداند.
هوش مصنوعی: اگر خدای را نشناسی، چه فقه و چه علوم عقلی به کار تو نمیآید. اگر با او رابطهای برقرار نکردی، دیگر از گفتن مطالب بیفایده پرهیز کن.
هوش مصنوعی: از تابش آفتاب عشق گرم شدهایم و از دنیا فارغیم؛ پس چه نیازی به تأیید و رد در اینجا داریم؟
هوش مصنوعی: در صحبتهای خود، از چیزهایی که ممکن است یا به وجود آمدهاند، حرف نزنید؛ بلکه درباره آنچه ضروری و لازم است، صحبت کنید. عارفان به مسائل بنیادی و اصلی میپردازند و درباره جزئیات فرعی سخن نمیگویند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه با تیغ تو جان دادهام، در قیامت چه نعمتهایی که از زبان این کشته درباره قاتلش گفته خواهد شد!
هوش مصنوعی: بدان که هدف نهایی تو خود تو هستی و اهل حقیقت، از راه راست و واقعیت منحرف نشدهاند.
هوش مصنوعی: ای خدا، چرا از واعظ میپرسید که چرا با دلزدگی نغمههای زاری میسازد؟
هوش مصنوعی: جانها و دلهای زیادی آمادهاند تا برای تو فدا شوند، زیرا همه انسانها و اندیشهها به خاطر عشق و آرزوی تو به شدت شیدا و مجذوب شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.