گنجور

 
قاسم انوار

سید سادات عالم غیر انسان نیست کس

زاهد افسرده دل از دور میراند فرس

هر دلی در مظهری دیدست این انوار را

آدم اندر «علم الاسماء» و موسی در قبس

سر وحدت را توان گفتن به نزدیکان راه

در میان مجلس ما گر نباشد خرمگس

دوست اندر محملست و جان به جانان واصلست

من چه دانم کز چه روی فریاد می‌راند جرس؟

بشنو، ای مرغ عزیز آشنای شهر قدس

چون تو مرغ زیرکی، چون اوفتادی در قفس؟

در میان خشکسال معرفت ماندی، دریغ!

همچو طفل مکتب و از جهل می‌خوانی عبس

گر تو مرد رهروی و ذوق عرفان دیده‌ای

در حقیقت دزد جان را باز دانی از عسس

هرکسی را در جهان دل در هوایی ثابتست

این دل مسکین هوای عاشقی دارد هوس

قاسمی، چون روی در آیینه داری، لاجرم

روی در آیینه داری و نگه داری نفس

 
 
 
قطران تبریزی

ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس

ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس

هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو

بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس

جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم

[...]

سوزنی سمرقندی

ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس

مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس

آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم

بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس

صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر

[...]

اوحدی

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس

یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری

ای که بی‌یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس

میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان

[...]

ابن یمین

ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا

چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس

بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند

با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس

بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال

[...]

سلمان ساوجی

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح

کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه