سید سادات عالم غیر انسان نیست کس
زاهد افسرده دل از دور میراند فرس
هر دلی در مظهری دیدست این انوار را
آدم اندر «علم الاسماء» و موسی در قبس
سر وحدت را توان گفتن به نزدیکان راه
در میان مجلس ما گر نباشد خرمگس
دوست اندر محملست و جان به جانان واصلست
من چه دانم کز چه روی فریاد میراند جرس؟
بشنو، ای مرغ عزیز آشنای شهر قدس
چون تو مرغ زیرکی، چون اوفتادی در قفس؟
در میان خشکسال معرفت ماندی، دریغ!
همچو طفل مکتب و از جهل میخوانی عبس
گر تو مرد رهروی و ذوق عرفان دیدهای
در حقیقت دزد جان را باز دانی از عسس
هرکسی را در جهان دل در هوایی ثابتست
این دل مسکین هوای عاشقی دارد هوس
قاسمی، چون روی در آیینه داری، لاجرم
روی در آیینه داری و نگه داری نفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره جستجوی حقیقت و فهم عمیق از وجود و عشق الهی است. شاعر به موقعیت زاهدان افسرده و دلهای بیخبر از انوار معرفت اشاره میکند و اهمیت شناخت دروادی عشق و وحدت را مطرح میکند. همچنین به حالتی از جدایی روح از حقیقت میپردازد و این را به شکل یک مرغی که در قفس است توصیف میکند. او از راهیابی به حقیقت و عشق واقعی سخن میگوید و تأکید میکند که عشق و معرفت واقعی چیزی فراتر از ظواهر است. در نهایت، اشاره به خواستههای دل و اهمیت آن در سفر عرفانی میکند و به توجه به هویت واقعی خود اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: هیچ کس مانند انسان نمیتواند سید سادات و پیشوای دانشمندان باشد. زاهدی که دلش گرفته است، با دوری از حقیقت، دیگران را از این عالم جدا میکند.
هوش مصنوعی: هر قلبی در جایی خاص، این نورها را دیده است؛ آدم این نورها را در «علم الاسماء» مشاهده کرده و موسی در آتش سوزان.
هوش مصنوعی: اگر در جمع ما خرمگس نباشد، میتوانیم دربارهٔ سر وحدت با نزدیکان صحبت کنیم.
هوش مصنوعی: دوست در جا و مکانی خاص نشسته و به محبوب خود رسیده است. من نمیدانم به چه دلیل و به چه حالتی صدای جرس بلند میشود.
هوش مصنوعی: گوش کن، ای پرنده عزیز و آشنا به شهر قدس! تو که پرندهای باهوش هستی، حالا که به دام افتادهای، چه میکنی؟
هوش مصنوعی: در دوران بیدانشی و فقدان شناخت، تو همچنان در روزگار دشواری به سر میبری، دریغ! مانند کودکی در مدرسه که از نادانی چیزهایی را بیفایده حفظ میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو انسان با اراده و دارای درک عرفانی هستی، در واقع میتوانی دزد جان را بشناسی، حتی اگر او به عنوان نگهبان ظاهر شده باشد.
هوش مصنوعی: هر انسانی در این دنیا آرزویی دارد، اما دل این مسکین فقط آرزوی عاشقی را در سر دارد.
هوش مصنوعی: چون قاسمی به آینه نگریستهای، ناگزیر در آینه خود را میبینی و باید مراقب نفس خود باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.