گنجور

 
قاسم انوار

از لب لعل توام کار بکامست امروز

فلکم بنده و خورشید غلامست امروز

هر که قانون شفای دل خود میطلبد

از اشارات منش کار بکامست امروز

خسرو مصر جهان شاهد یوسف روییست

که مهش بنده و خورشید بدامست امروز

مجلس عشق نهاده است و می اندر داده

سخن عقل درین بزم حرامست امروز

پیش ازین حالت دل مستی و هشیاری بود

از می ساقی جان مست مدامست امروز

یار چون شد متکلم، تو رها کن کلمات

خام ریشی و حکایات تو خامست امروز

قاسمی، فاش مکن قصه اسرار ازل

سر نگه دار، که غوغای عوامست امروز