درد سری میدهد زحمت رنج خمار
زهد برون کن ز سر، ساقی جان را در آر
جان جهانرا طلب، ملک عیانرا طلب
جان جهان باقیست، ملک جهان مستعار
چون همه جان و دلت لایق آن حضرتست
دل بر الله بر، دیده بر آن راه دار
در صفت هر کسی رفت حکایت بسی
هیچ نپرسی سخن از صفت یار غار؟
چند روی غافلی، بر سر آب و گلی؟
سر ز رقیبان بر، سر ز حبیبان بر آر
هر کس در گوشه ای، باشد با توشه ای
ما و فراق حبیب، خسته دل و سوگوار
هر دل و هر حالتی، دارد از آن راحتی
قاسمی و گوشه ای، درد دل بی قرار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه به توصیف درد و رنج ناشی از عشق و فاصله از محبوب میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد که زهد را کنار بگذارد و جان را برای درک عشق واقعی طلب کند. او به جستجوی حقیقت و عشق الهی دعوت میکند و هر کسی را که در مسیری دیگر باشد، ناکام میداند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که هر فرد در دل خود دلیلی برای درد و نارضایتی دارد و همۀ انسانها در پی آرامش و وصال محبوب هستند.
هوش مصنوعی: درد سر و رنج ناشی از خماری را تحمل نکن و زهد و ریاضت را کنار بگذار، ای ساقی، جانم را نجات بده و آرامش را به من برگردان.
هوش مصنوعی: به دنبال روح و معنای زندگی باش، به دنبال حقیقتی که به وضوح نمایان است. زندگی جاودانه است، اما دنیای مادی تنها به صورت امانتی برای ماست.
هوش مصنوعی: چون جان و دلت شایسته آن حقیقت است، پس بر خداوندتو توکل کن و چشمت را به آن مسیر بدوز.
هوش مصنوعی: هر شخصی داستانهای زیادی درباره خود دارد و هرگز نباید از خصوصیات دوست نزدیک خود صحبت کنی.
هوش مصنوعی: چند بار غافل هستی و به امور بیاهمیت مشغول میشوی؟ سرت را از رقیبان بالا ببر و به سراغ دوستهایت برو.
هوش مصنوعی: هر فردی در گوشهای از دنیا، با یک بار سفر و دوری از محبوبش، دلگیر و اندوهگین است.
هوش مصنوعی: هر کسی در دل و احوالش، نوعی از آرامش و راحتی خاص خود را دارد، اما در عین حال، گوشهای از دلش پر از درد و بیقراری است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چیست ازین خوبتر، در همه آفاق کار
دوست به نزدیکِ دوست، یار به نزدیکِ یار
دوست برِ دوست رفت، یار به نزدیکِ یار
خوشتر ازین در جهان، هیچ نبودهاست کار
سرو سماطی کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار
مرغ نهاد آشیانبر سر شاخ چنار
چون سپر خیزران بر سر مرد سوار
آلت رامش بخواه گوهر شادی بیار
رعد مثال این بزن ابر نهاد آن ببار
خلق همی بنگری روز و شب اندر نشاط
جز طرب اندر جهان نیز ندارند کار
خاک نبینی به ره خرده نقره بساط
[...]
ای ز سپهر کمال تافته خورشید وار
گشته به تمییز و عقل نادرهٔ روزگار
از کرم شهریار کار تو همچون نگار
وز قلمت چون نگار مملکت شهریار
ای کل رواسک کند و سرسر خار
دیو با دیدار تو چو لعبت فرخار
کنگی گنده دهان و گنده ریش و کور
بد دل و بد طلعت و بد روی و بد دیدار
دیگهای مایه تو پر غدد و کرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.