گنجور

 
قاسم انوار

ای صبح سعادت ز جبین تو هویدا

این حسن چه حسنست؟ تقدس و تعالا

من بنده آن باده نابم که دمادم

در هر نفسی تازه کند جودت ما را

از عربده ما در میخانه نیستی

جان بنده حسن تو، زهی حسن مدارا

از کعبه و بتخانه مگوئید بعاشق

از جنت و فردوس مگو مست لقا را

امروز اگر فرد شوی مرد خدایی

فردا مطلب نسیه،مجو عاشق فردا

دانند رفیقان که ره دور و درازست

از کوچه مقصود ببازار تمنا

در کوی تو پستیم،زهی منصب عالی!

با روی تو مستیم، زهی مقصد اقصا!

چون نسبت ما با تو درستست نگوئیم

دیگر سخن از مرتبه آدم و حوا

ای هادی جان و دل و دین رحمت عامت

بر قاسم بیچاره تو از لطف ببخشا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

از دولت عشق است به من بر دو موکل

هر دو متقاضی به دو معنی نه به همتا

این وصف دلارام تقاضا کند از من

وان باز کند مدح جهاندار تقاضا

ناصرخسرو

ای قبهٔ گردندهٔ بی‌روزن خضرا

با قامت فرتوتی و با قوت برنا

فرزند توایم ای فلک، ای مادر بدمهر

ای مادر ما چونکه همی کین کشی از ما؟

فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
قطران تبریزی

خواهند ز فریاد یکی رسته ز فریاد

واسلام ز زنهار یکی یافته زنهار کذا

مسعود سعد سلمان

تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا

از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا

بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب

زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا

ای آن که تو را زهره و مه نیست همانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

با نصرت و فتح و ظفر و دولت والا

بنگر علم شاه جهان بر سر بالا

لشکر شده آسوده و تِرمَذ شده ایمن

نصرت شده پیوسته و دولت شده والا

فتح آمده و تهنیت آورده جهان را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه