گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاسم انوار

ساقی به من آور قدح پیر مغان را

تا تازه کند جودت او جوهر جان را

یک جام به من بخش از آن خم قدیمی

زان می که کند مست زمین را و زمان را

زان باده که در نشئه او آب حیاتست

زان باده که او جلوه دهد عین عیان را

زان باده که تا با نشد ازو طلعت خورشید

زان باده که سرمست کند پیر و جوان را

قومی که ازین باده چشیدند، درین حال

گفتند به مستی همه اسرار نهان را

ما را سخن از یار قدیمست درین راه

زین بیش مگویید حدیث حدثان را

قاسم، همه یارست به جز یار دگر نیست

روشن بود این نکته حریف همه‌دان را

 
 
 
ناصرخسرو

خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

از گفتن ناخوب نگه‌دار زبان را

گفتار زبان است ولیکن نه مرا نیز

تا سود به یک سو نهی از بهر زیان را

گفتار به عقل است، که را عقل ندادند؟

[...]

منوچهری

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

مسعود سعد سلمان

آسان گذران کار جهان گذران را

زیرا که جهان خواند خردمند جهان را

پیراسته می دار به هر نیکی تن را

آراسته می خواه به هر پاکی جان را

میدان طمع جمله فرازست و نشیب است

[...]

ابوالفرج رونی

نوروز جوان کرد به دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را

هر سال در این فصل برآرد فلک از خاک

چون طبع جوانان جهان دوست جهانرا

گر شاخ نوان بود ز بی برگی و بی برگ

[...]

سنایی

آراست جهاندار دگرباره جهان را

چو خلد برین کرد، زمین را و زمان را

فرمود که تا چرخ یکی دور دگر کرد

خورشید بپیمود مسیر دوران را

ایدون که بیاراست مر این پیر خرف را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه