چشم بیدار مرا نوبت دیدار آمد
دوست از خلوت جان جانب بازار آمد
قصه در پرده نگوئیم،که آن شاه وجود
خویشتن را ز پس پرده خریدار آمد
علم نصرت منصور ز کیوان بگذشت
که چنین مست ومعربد بسردار آمد
منکران در صف انکار تبرز کردند
سنگ ازین واقعه در موطن اقرار آمد
مل ترا دید بسی شورش و مستی ها کرد
گل ترا دید ز سودای توگل زار آمد
دل و جان دو جهان زنده جاویدان شد
حسن آندوست چو در جلوه بتکرار آمد
قاسم،ازمردم محجوب شدی زنهاری
هر که زنهار ترا دید بزنهار آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.