بحق صحبت دیرین مرا مران بخجالت
بآستین ملامت ز آستان کمالت
دلم بغیر جناب تو هیچ جای ندارد
بحق شام فراقت، بحق صبح وصالت
بخود نیامدم، ای جان، بقرب حضرت جانان
مرا بحسن دلال تو عشق کرد دلالت
سخن قبول کن از ما،بیا بحضرت اعلی
مپر ببال خود اینجا، که بال تست و بالت
بنیم شب که جهان مست خواب خوش بود،ای جان
من و نزاری و زاری، ندیم خیل خیالت
اگر نه عون تو باشد، چگونه راه برد دل؟
بآسمان هدایت ز آستان ضلالت
بروز حشر،که عرض گناه خسته دلانست
گناه قاسم مسکین بلطف تست حوالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوقش سخن میگوید و از او میخواهد که او را به خاطر گذشتهاش سرزنش نکند. او ابراز میکند که بدون حضور معشوق هیچ جایی در دلش ندارد و عشق را به خاطر زیبایی معشوق تجربه کرده است. شاعر تأکید میکند که اگر عشق معشوق نبود، نمیتوانست بر مشکلات و سختیها غلبه کند. همچنین، او به گناهان خود اشاره میکند و از لطافت و لطف معشوق برای بخشایش گناهانش درخواست میکند. در نهایت، او به این نکته میپردازد که در روز قیامت، گناهکاران به دلسوزی معشوق نیاز دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر صحبتهای قدیمی، مرا از خود نران و به خاطر شرم و عیبهایم، از درگاه کمال و بزرگیات دور نکن.
هوش مصنوعی: دل من تنها به تو وابسته است و هیچ جایی غیر از تو در آن وجود ندارد. به خاطر شب جداییات و به خاطر صبح وصال و دیدارت.
هوش مصنوعی: من به خود نیامدم، ای جان، نزدیک نگار وجودم، تو به خاطر زیباییات مرا عاشق کردی.
هوش مصنوعی: کلام ما را بپذیر و به مقام بلند بیایید. به خود نبالید که اینجا جایی برای نشان دادن برتری شما نیست، چرا که اینجا فقط فضایی برای رشد و پرواز است.
هوش مصنوعی: در شب که جهان در خواب خوش فرو رفته است، ای جان من، همراه من و همدرد من، یاد تو همچون خیالی زیبا در ذهنم است.
هوش مصنوعی: اگر یاری تو نباشد، چگونه میتوانم دل را به سمت راه درست هدایت کردم؟ با وجود راهنمایی آسمانی، چگونه میتوان از دروازه گمراهی عبور کرد؟
هوش مصنوعی: در روز قیامت، زمانی که گناهان دلهای رنجور و خسته عرضه میشود، گناه قاسم مسکین به لطف تو به تأخیر میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی جهان شده روشن بآفتاب جمالت
کسی بچشم سرو سر ندیده روی مثالت
بقول راست چو مطرب سحرگهان ببسیطی
بگوید از غزل من نشید وصف جمالت
چو دست مرتعش آن دم زمین بلرزه درآید
[...]
منم که بندهٔ مملوکم و عبید جلالت
چه جرم رفت که میرانیم ز بزم وصالت
حرام باد مرا زندگی به شام فراقت
بکش به بزم وصالت که خون بنده حلالت
فشاندم از مژه آبی که برنخیزد از آن گرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.