باز شوری بمحلت زد، ازین کو بگذشت
سوک ما سورشد امروز کزین سو بگذشت
برگذشت ازمن بیدل جگرم خون شد و باز
قطره ام قطره بچشم آمد و از رو بگذشت
دیر شد منتظران را، که ببینند آن روی
دیر دیر آمد و از کوچه ما زو بگذشت
صوفی ما همه شهر بپهلو گردید
مگرش یار گران مایه ز پهلو بگذشت
همه در چهره زیبای تو ظاهر دیدم
هر چه در خاطر از اندیشه نیکو بگذشت
ساحران در عجب افتند، اگر شرح دهم
آن چه بر جانم از آن غمزه جادو بگذشت
در سحر بوی سر زلف تو آورد صبا
قاسمی بوی تو بشنید، بر آن بو بگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش از مهر به من آن مه محبوب گذشت
چشم بد دور که آن ماه به من خوب گذشت
مگذر از بیشه ما نیست گرت جرأت شیر
که در اینجا نتوان با دل مرعوب گذشت
مردم از کشمکش زندگی و حیف که عمر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.