ای بی خبران، مصلحت کار در آنست
جامی بکف آرید، که عالم گذرانست
هر کو قدحی خورد ازین خم دل افروز
سلطان زمینست و سلیمان زمانست
در مجلس عشاق همه شور و قیامت
در محفل زهاد همه امن و امانست
این نوبت شادیست، گه لطف و کرمهاست
آن خواجه ندانست و نداند که ندانست
خود با که توان گفت که آن ماه دل افروز
هم رهزن جان آمد و هم رهبر جانست؟
هرکس که ورا دید و بدانست بتحقیق
مرد همه بین آمد و شاه همه دانست
هرگه که ز من یاد کند آن گل سیراب
با دوست بگویید که: قاسم نگرانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اهمیت شناخت و تجربه زندگی اشاره میکند و میگوید که دنیا گذرا است. او پیشنهاد میکند که برای بهرهمندی از لحظات زندگی، باید از لذتها و جذابیتها استفاده کرد. اشاره به عشق و شور در دل عاشقان و آرامش در میان زاهدان، نشاندهنده دو روی یک سکه است. همچنین تأکید بر این است که شناختن عشق واقعی، فرد را به مردی دانا و پادشاهی بزرگ تبدیل میکند. در پایان، شاعر از نگرانی خود برای یادآوری یک گل زیبای دلانگیز سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای کسانی که بیخبر هستید، بهتر است بدانید که در زندگی، کارهای شما باید به گونهای باشد که مصلحت و سود دارد. در این دنیا، شما باید نوشیدنیای در دست داشته باشید، چرا که این دنیا زودگذر است و پایدار نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این جام بنوشد، به حقیقت از زیبایی و جذابیت دلربای پادشاه زمین و حکمت سلیمان زمان بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان، همواره حال و هوای شورو شوق وجود دارد، اما در محافل زاهدان، همه چیز به آرامی و امنیت پیش میرود.
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی برای خوشحالی و مهربانی است، اما آن شخص (خواجه) نه تنها نمیداند که باید از این لطفها بهره ببرد، بلکه هرگز نخواهد دانست که چه چیزهایی را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: با که میتوان گفت که آن ماه زیبای دلافروز هم کسی است که جان را فریب میدهد و هم راهنمای زندگی است؟
هوش مصنوعی: هر کسی که او را دید و شناخت، به راستی مردی بینا و فهمیده شد و پادشاهی را که همه چیز را میداند، شناخت.
هوش مصنوعی: هر بار که آن گل به یاد من بیفتد، با دوست به آنها بگویید که قاسم دلنگران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
الْمِنَّةُ لِلّٰه که این ماهِ خزانست
ماهِ شُدن و آمدنِ راهِ رَزانست
از بسکه درین راهِ رز انگور کشانند
این راهِ رَز ایدون چو رهِ کاهکَشانست
چون قُوسِ قُزَح برگِ رَزان رنگبهرنگند
[...]
هجران تو ای شهره صنم باد خزانست
کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
در طبع نشاطم طمع وصل چنانست
در باغ دلم باد فراق تو همانست
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
زان راز خبر یافت کسی را که عیانست
او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست
زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست
گویند ازین میدان آن را که درآمد
[...]
صدر ثقة الدین کنف خلق جهانست
خاک دراو کعبهٔ اشراف زمانست
آراسته از طالع او روی سپهرست
افروخته از طلعت او صحن جهانست
در خدمت او تقویت خرد و بزرگست
[...]
ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن
گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست
روئیست در آن چشم جهانی متحیر
زلفی که پریشانی احوال جهانست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.