خدا را، ای مذکر، رحم فرما
ز حد بگذشت سرمای تو بر ما
زهر جا، هر که پرسد منزل اوست
همه جا گو، همه جا گو، گو همه جا
شدم مفتون زلفش، تا چه زاید
از ان زلف سیه، «اللیل حبلا»
اگر نوشیده ای، خوش باد وقتت
می صافی ز جام حق تعالا
ز جام شوق او مستیم و خوشحال
تتن تن، تن تتن، تن تن، تلالا
ز خود بگسل، بدو پیوند، کینست
بدین ما تبرا و تولا
چها میگوید آن صوفی خود کام؟
تعجب مانده ام باری در آنها
نصیبت چون ز جام عاشقان نیست
برو باده مپیما، باد پیما
چو قاسم از وجود خویشتن رست
شرابش ناب شد، جامش مصفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا درو دو چشم بینا
بامید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
[...]
چو گشتند این چهار ارکان مهیا
ازان گرمی بر آمد سوی بالا
ترا توفیق خواهم در دعا تا
دهی هر کاردان را کاردانی
ایا صدری که از روی بزرگی
فلک را نیست با قدر تو بالا
خجل از قدر و رایت چرخ و انجم
غمی از دست و طبعت ابر و دریا
کله با همتت بنهاده کیوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.