زنا که وصله کرباس زردک
فتاد از یقچه رختی بدستم
بدو گفتم که دیبا یا کتانی
(که از بوی دلاویز تو مستم)
بگفتا پاره کرباس بودم
ولی با اطلس و کمخا نشستم
(کمال همنشین در من اثر کرد)
(و گرنه آن قماشم من که هستم)