گنجور

 
نظام قاری

هرچند روی دوست نبینیم سال‌ها

ما را بود هنوز امید وصال‌ها

در جواب او

دارم بسی ز ریشه‌پوشی خیال‌ها

یابم ز عقد طره دستار حال‌ها

با رخت رقعه رقعه که وصله زدم برو

باشد مرا هنوز امید وصال‌ها

هر هفته هست رخت بر گازرم ولی

کارم به جامه‌دوز نباشد به سال‌ها

بنگر به چکمه‌های سقرلاط سرخ و زرد

همچون گل دوروی و درون پر ز ژال‌ها

آیا به روی شاهد والا چه خوش زنند

مشاطگان جامه لاوسمه خال‌ها

از نور پنبه تا بفروزد فتیله‌ات

باید کشید نت چوکتوگو شمال‌ها

دستت مکن به فوطه دامان جامه پاک

ور زان که پایمال شود دستمال‌ها

داخل به شعر البسه مسواک کرده‌ایم

بسحاق اگر به اطعمه دارد زوال‌ها

از اطلس و حریری قاری عروس باغ

با آب و رنگ خویش برد انفعال‌ها

 
 
 
سنایی

ای از بنفشه ساخته بر گل مثال‌ها

در آفتاب کرده ز عنبر کلال‌ها

هاروت تو ز معجزه دارد دلیل‌ها

ماروت تو ز شعبده دارد مثال‌ها

هرروز بامداد برآیی و بر زنی

[...]

ادیب صابر

رونق به فر دولت او یافت حال‌ها

ورنی نبود حال جهان بی‌محال‌ها

خوبی نداشت حال جهان بی‌وجود او

بی‌روی خوب، خوب نباشند حال‌ها

سودای مهتران همه در حفظ مال‌هاست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای دیده گوشمال ز جود تو مال‌ها

پاینده باد دولت تو دیر سال‌ها

ننگاشته به خامهٔ اندیشه تا ابد

نقّاش ذهن مثل تو اندر خیال‌ها

بر چرخ مشتری که سعادت ازو برند

[...]

سعدالدین وراوینی

جائی رسیدهٔ که نبیند محیطِ تو

گرسوی چرخ بر شود اندیشه سالها

روزی که روزگار بنایِ تو می‌نهاد

ناهیدرودها زد و خرشید فالها

اسیری لاهیجی

پیش از بنای دیر جهان دیر سال‌ها

با دوست بوده‌ایم به انواع حال‌ها

سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود

بودیم بی‌جفای رقیب و ملال‌ها

معشوق را به ما نظری عاشقانه هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیری لاهیجی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه