گنجور

 
اسیری لاهیجی

پیش از بنای دیر جهان دیر سال‌ها

با دوست بوده‌ایم به انواع حال‌ها

سرخوش ز جام وصل و در آغوش یار خود

بودیم بی‌جفای رقیب و ملال‌ها

معشوق را به ما نظری عاشقانه هست

ورنه چرا کند همه غنج و دلال‌ها

در هر لباس روی نماید به دلبری

گر شرح عشوه‌هاش بگویم فیال‌ها

هردم رخش به نقش دگر جلوه می‌کند

بیرون ز حصر حسن تو دارد مثال‌ها

در تاب حسن تو دل و جان مست و بی‌خودست

ناید جمال دوست به شرح و مقال‌ها

هردم ظهور خاص نماید اسیریا

او را به ماست این همه نوعی وصال‌ها