سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
در جواب او
سالها تا رتنم تافته کمخا بود
دل چون پرمگس شیفته والا بود
پیش ازان روز که والا شود آب سرسنگ
مهر او همچو خشیشی بدل خارا بود
قد سنجاب برویش زده اطلس دیدم
همچو آبی که درو رو زصفا پیدا بود
صوفی صوف مرا در حق پشمین شلوار
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود
بنهایت نرسانید بدایات قماش
گرچه گز درره او پیک قدم فرسا بود
دکمه میگشت چو پرگار به پیرامن جیب
و ندران دایره سرگشته پا بر جا بود
صنمی دی نمودست مرا والائی
کز لطافت همه کالاش ازان پیدا بود
از جهان رفت و کفن نیز بروزیش نشد
انکه او منکر اوصاف لباس ما بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان سالها زندگی و تجربیات شاعر در میکده و تأثیر آن بر روح و دلش میپردازد. شاعر از عشق و زیباییهایی که در گذشته تجربه کرده یاد میکند و به نوعی در جستجوی هویت و حقیقت خود است. او به توصیف شخصی میپردازد که زیبایی و لطافتش او را تحت تأثیر قرار میدهد، و از ناهنجاریها و محدودیتهای موجود در جامعه و دین نیز صحبت میکند. در نهایت، شاعر به از دست رفتن آن زیباییها و تأثیرات منفی برخی باورها بر زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: سالها دفتر زندگی ما به می و شراب وابسته بود و رونق میکده از یادگیری و دعاهای ما نشأت میگرفت.
هوش مصنوعی: سالها در انتظار ماندم، در حالی که قلبم همچون مگسی شیفته و عاشق، جذب زیباییهای والا بود.
هوش مصنوعی: قبل از آن روزی که آب چشمه بلندی پیدا کند، عشق او مانند سنگ سخت و بیروح بود.
هوش مصنوعی: به نظر میآید که در دیدار از زیبایی، چهرهای نرم و لطیف همچون پارچهای ظریف به نام اطلس نمایان است، که جلوهای آبی و زلال مثل آسمان دارد و این وضوح و زیبایی در آن مشهود است.
هوش مصنوعی: صوفی از من خواسته بود که در مورد شلوار پشمیام چیزی نگویم، وگرنه داستانها و نکات جالبی برای گفتن داشتم.
هوش مصنوعی: اگرچه آغاز و پایان او نمیتوانند به یکدیگر برسند، اما او در مسیر خود با قوت و استقامت گام برمیدارد.
هوش مصنوعی: دکمه مانند یک پرگار دور جیب میچرخید و در آن دایره بیحرکت بود.
هوش مصنوعی: معبود من به گونهای خود را نشان داد که به دلیل لطافت و نرمیاش، همه ویژگیهای زیبایش نمایان بود.
هوش مصنوعی: آن کسی که به ویژگیهای لباس ما اعتنا نکرد و بر دنیا و زندگی پشت کرد، حتی در مرگ نیز به کفن دست نیافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
[...]
دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود
نظر همت من از طرف بالا بود
دیده میزد همه شب نقش خیالت بر آب
پیش صاحبنطران راز نهان پیدا بود
آب چشم از سرم امروز گذشت و چه عجب
[...]
سالها دفترِ ما در گرو صَهبا بود
رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود
نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود
دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی
[...]
دوش در خاطر من ولوله گیپا بود
در تمنای رخش دل همه شب شیدا بود
در حریم حرم دیگ، مربع چو نشست
گوشت بره کنون دولت گندم وا بود
خرده هائی که عیان داشت، روان کرد نثار
[...]
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود
هر دو عالم در شعاع حسن او شیدا بود
پرتو حسنت عیان بینم ز ذرات جهان
مهر رخسار تو تابان از همه اشیا بود
مرغ جان عاشقان را در هوای وصل دوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.