گنجور

 
غنی کشمیری

فارغ بود از آفت گیتی دل روشن

از برق زیانی نرسد خرمن مه را

چشم تو به من خواست که پیغام فرستد

گرداند زره چون مژه از ناز نگه را

 
 
 
گلها برای اندروید
امیرخسرو دهلوی

ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را

بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را

افگند دل ما همه در چاه زنخدان

وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را

هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر

[...]

حزین لاهیجی

رنگینی دکّان شود آن چشم سیه را

از خونم اگر غازه دهد، تیغ نگه را

آن غالیه گون خال، ندانم به چه تقصیر

در نیل کشد اختر این بخت سیه را؟

یک تشنه جگر را به زنخدان تو ره نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه