هر ذره محو جلوه حسن یگانهایست
گویی طلسم شش جهت آینهخانهایست
حیرت به دهر بی سر و پا میبرد مرا
چون گوهر از وجود خودم آب و دانهایست
ناچار با تغافل صیاد ساختم
پنداشتم که حلقه دام آشیانهایست
پابسته نورد خیالی، چو وارسی
هر عالمی ز عالم دیگر فسانهایست
خود داریم به فصل بهاران عنان گسیخت
گلگون شوق را رگ گل تازیانهایست
هر سنگ عین ثابته آبگینهای
هر برگ تاک قفل در شیرهخانهایست
هر ذره در طریق وفای تو منزلی
هر قطره از محیط خیالت کرانهایست
در پردهای تو چند کشم ناز عالمی
داغم ز روزگار و فراقت بهانهایست
وحشت چو شاهدان به نظر جلوه میکند
گرد ره و هوا سر زلفی و شانهایست
غالب دگر ز منشأ آوارگی مپرس
گفتم که جبهه را هوس آستانهایست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر صورتی که هست ز حسنت نشانه ایست
این حسن صورت تو عجب کارخانه ایست
دور از بهشت روی تو در دوزخ غمم
هر موی من ز آتش عشقت زبانه ایست
در بارگاه عشق هزار آستانه است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.