گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
قاآنی

توان گریخت به جایی ز دشمنان لیکن

چو خود عدوی خودستم چگونه بگریزم

ز خویش لاجرمم چون‌‌ گریز ممکن نیست

جز این چه چاره که با خود همیشه بستیزم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
انوری

بزرگوارا دانی کز آفت نقرس

ز هرچه ترشی من بنده می‌بپرهیزم

شراب خواستم و سرکه‌ای کهن دادی

که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم

شراب دار ندانم کجاست تا قدحی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم

هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم

چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن

چو زلف یار بسر و سهی در آویزم

بدان امید که با یار خلوتی سازم

[...]

ناصر بخارایی

چو گرد در رهت افتاده‌ام که برخیزم

به دامن تو ازین رهگذر در آویزم

نظر به قد تو دارم که فتنه از بالاست

چو لاف عشق زدم از بلا نپرهیزم

من و شمایل شیرین و شورش فرهاد

[...]

اقبال لاهوری

ز روی بحر و سر کوهسار می آیم

ولیک می نشناسم که از کجا خیزم

دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار

ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم

به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه