چو گرد در رهت افتادهام که برخیزم
به دامن تو ازین رهگذر در آویزم
نظر به قد تو دارم که فتنه از بالاست
چو لاف عشق زدم از بلا نپرهیزم
من و شمایل شیرین و شورش فرهاد
که کوه هجر نماید شُکوه پرویزم
گل وفا دمد و خار محنت آرد بار
به هر زمین که من از آب چشم خود ریزم
تنم برهنه چو تیغ و زبان پر از گفتار
دل چو سنگ تو داده است آهن تیزم
تو پادشاهی و بند تو عین آزادیست
منت که بندهٔ خاصم ز بند نگریزم
شده است چون لب ودندان تو ز لعل و گوهر
سخن به صنعت ترصیع گوهر آمیزم
اگر برد چو صبا ناصر از وصال تو بوی
هزار معنی رنگین چو گل بر انگیزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
شراب خواستم و سرکهای کهن دادی
که گر خورم به قیامت مصوص برخیزم
شراب دار ندانم کجاست تا قدحی
[...]
سحرگهان که ز بهر صبوح برخیزم
هزار فتنه ز هر گوشه یی برانگیزم
چو خطّ دوست زنم دست در گل و سوسن
چو زلف یار بسر و سهی در آویزم
بدان امید که با یار خلوتی سازم
[...]
توان گریخت به جایی ز دشمنان لیکن
چو خود عدوی خودستم چگونه بگریزم
ز خویش لاجرمم چون گریز ممکن نیست
جز این چه چاره که با خود همیشه بستیزم
ز روی بحر و سر کوهسار می آیم
ولیک می نشناسم که از کجا خیزم
دهم به غمزده طایر پیام فصل بهار
ته نشیمن او سیم یاسمن ریزم
به سبزه غلتم و بر شاخ لاله می پیچم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.