به رنگ و بوی جهانی نه بلکه بهتر از آنی
به حکم آنکه جهان پیر گشته و تو جوانی
ستارهای نه مهی نه فرشتهای نه گلی نه
که هرچه گویمت آنی چو بنگرم به از آنی
که گفت راحت روحی نه راحتی که بلایی
که گفت جوشن جانی نه جوشنی که سنانی
ز خط و خال تو بردم گمان که آهوی چینی
چو پنجه با تو زدم دیدمت که شیر ژیانی
فتد که آیی و بنشینی و می آرم و نوشی
به پای خیزی و بوسی دهّی و جان بستانی
جهان بهروی تو تازه است و جان به بوی تو زنده
جهان جان تویی امروز از آنکه جان جهانی
همین نه آفت شهری که آفت دل و دینی
همی نه فتنهٔ ملکی که فتنهٔ تن و جانی
ترا ذخیرهٔ راحت شمردم از همه عالم
چو نیکدیدمت آخر نیی ذخیره زیانی
امان خلق نیی از برای خلق عذابی
بهار عیش نیی در فنای عیش خزانی
به نام ماه زمینی به بام مهر سپهری
ز روی باغ جنانی به خوی داغ جهانی
به قهر گفتمش آخر صبور بیتو نشینم
به خنده گفت صبوری ز چون منی نتوانی
خلاف شرط ادب هست ورنه همچو اسیران
به سوی خود کشمت با کمند جذب نهانی
منم حجاب ره تو چه باشد ار ز عنایت
مرا ز من برهانی به خویشتن برسانی
تو ای ستارهٔ خاکی ز چهر پرده برافکن
که پردهٔ مه و خورشید و اختران بدرانی
چگونه در سخن آید حدیث روی نکویت
که حدّ حسن تو برتر بود ز درک معانی
ز بیخودی شبی آخر دو طرهٔ تو بگیرم
بخایمت لب و دندان چنانچه دیده و دانی
کتاب شعر تو قاآنی ار بجوی نهد کس
ز آب یک دو قدم بیشر رود ز روانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جوانی معشوق میپردازد و از او به عنوان ستارهای فراتر از هر چیز دیگر یاد میکند. شاعر، معشوق را نه تنها زیبا بلکه جانبخش جهان معرفی میکند و میگوید که جهان به خاطر او تازه و زنده است.
شاعر از حسرت دوری و اشتیاق به وصال میگوید و میخواهد که معشوق به سوی او بیاید و پرده از چهره خود بردارد. او با زیباییها و جلوههای معشوق بازی میکند و اشاره میکند که حتی عذاب و رنجی که از دوری معشوق دارد، برایش قابل تحمل است. در نهایت، شاعر تأکید میکند که هیچ زیبایی و شاعری مانند معشوقش نمیتواند باشد و او را بالاتر از درک معانی میداند.
شعر حس عاشقانهای عمیق و شاعرانگی سرشار از احساسات را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به جاذبه و زیباییهای دنیا فکر نکن، زیرا چیزی که تو داری از آنها بهتر است. دلیلش این است که دنیا کهنسال و فرسوده شده، در حالی که تو هنوز جوان و با طراوتی.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر اشاره به وجود یک شخص خاص دارد که نه شبیه به ستاره، نه به ماه، نه به فرشته و نه به گل است. وقتی به این شخص نگاه میکند، احساس میکند هرچه دربارهاش بگوید، کم است و او از تمام توصیفها فراتر است. این شخص برای او بسیار خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که آرامش روحی واقعی نیست؛ این آرامش، در حقیقت نوعی درد و رنج است. او همچنین اشاره میکند که زره بر تن داشتن، تنها یک پوشش نیست، بلکه به معنای دفاع از جان و محافظت در برابر خطرات است.
هوش مصنوعی: از اثر و نشانههای تو به اشتباه فکر کردم که مانند آهوی چینی هستی، اما وقتی که با تو روبرو شدم، دیدم که تو همچون شیر دلیر و شجاعی هستی.
هوش مصنوعی: تصور کن که تو به اینجا میآیی و مینشینی. من برایت مینوشم و تو میخوری. در حالی که بلند میشوی، بوسهای میزنی و جانم را از من میگیری.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو همیشه نو و تازه است و زندگیام به واسطهٔ بوی تو ادامه دارد. امروز، جهان وجود توست، چون تو روح جهانی به حساب میآیی.
هوش مصنوعی: این مصیبت فقط به شهر و جامعه مربوط نمیشود، بلکه بر دل و ایمان مردم نیز تأثیر میگذارد. این بلایایی که برای مملکت پیش میآید، در واقع به جان و تن افراد نیز آسیب میرساند.
هوش مصنوعی: تو را به عنوان آرامش و راحتی خود از همه چیز به حساب آوردم، اما وقتی خوب نگاه کردم، متوجه شدم که تو در واقع مایهٔ زیان و خسارت هستی.
هوش مصنوعی: آدمیان به خاطر همدیگر به دنبال نجات و خوشی نیستند، خوشی و لذت زندگی همیشگی نیست و در نهایت زندگی به زوال میرسد.
هوش مصنوعی: با نام ماهی که بر زمین تابیده و در آسمان مهر میدرخشد، به تصویر باغی دلپذیر و زندگی شاداب آن توجه کن که در کنارش، رنج و دردهای جهانی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: به او با عصبانیت گفتم که دیگر به خاطر تو صبر نخواهم کرد. او در پاسخ با خنده گفت: «تو که نمیتوانی مثل من صبور باشی.»
هوش مصنوعی: برخلاف اصول ادب، اگر نگوییم، مانند اسیرانی هستید که به سوی شما کشیده میشوند با دامی که به طور پنهانی ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: من مانع راه تو چه اهمیتی دارد، اگر با لطف و مهرت بتوانی من را از خود جدا کرده و به حقیقت خودت برسانی.
هوش مصنوعی: ای ستارهٔ زمینی، چهرهٔ خود را آشکار کن، زیرا پردهٔ مه و خورشید و سایر ستارهها را کنار میزند.
هوش مصنوعی: چطور میتوان داستان زیبایی صورت تو را بیان کرد، در حالی که زیباییات فراتر از آن است که با کلمات و معانی توصیف شود؟
هوش مصنوعی: در شبهای بیخودی و غفلت، تصمیم دارم که دو رشته از موی تو را بگیرم و با لب و دندان خود به تو نزدیک شوم، همانطور که خودت میدانی.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به دنبال کتاب شعر تو، قاآنی برود، باید بداند که حتی اگر چند قدمی از آب دور شود، باز هم در جریان خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
[...]
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.