غزل شمارهٔ ۵۰
ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم
قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم
مرا که پیش زبان دم نمیزند شمشیر
بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم
ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد
خلاف من که نباشد خبر ز خویشتنم
حدیث لعل تو تا بر زبان من جاریست
زنند خلق شب و روز بوسه بر دهنم
اگر نظر بکنم بیتو بر شمایل غیر
دو چشم خویش به انگشت خویشتن بکنم
اگرچه زار و ضعیفم ولی به قوت عشق
به جز تو گر همه شیرست پنجه درفکنم
پس از هلاک تنم گر به دجله غرق کنند
ز سوز آتش دل دود خیزد از کفنم
حدیث زلف بتان سر کنم چو قاآنی
گمان برند خلایق که نافهٔ ختنم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...