بیا و ساغر می کن ز باده مالامال
که ماه روزه به حسرت گذشت نالانال
بباید از غم و انده گریخت میلامیل
می دو ساله به پیمانه ریخت مالامال
بنوش باده و نوشان به یاد رحمت حق
که فضل بار خدا شاملست در همه حال
به آب باده غبار دل از پیاله بشوی
که هست در دلت اندک ز روزه گرد ملال
مرا ز عید خوش آمد که هست روزه حرام
نه بلکه خوشترم از آنکه هست بوسه حلال
کنون به بدرقهٔ روزه باده باید خورد
به عذر آنکه نکردیمش از چه استقبال
همیشه باده گوارا و دلپذیر بود
خصوص آخر شعبان و غُرهٔ شوال
مرا ز روزه جز این دلخوشی نبد که به عید
کنم معانقه با آن غزل سرای غزال
مرا به طبع خوش آید ز روز عید که عید
بهانهایست نکو بهر بوسهٔ اطفال
چه مایه طفل سمنبر که با هزار حیل
خیال بوسهٔ او مر مرا نمود محال
کنون خود آید و لب بهر بوسه باز کند
چو سایلی که گشاید کف از برای سؤال
خصوص ترک من آن سادهلوح سیمینبر
که وقف بوسه نمود دست روی زهره مثال
ز پای تا به سرش هر کجا که میبینی
گمان بری که بدانجا نزول کرده جمال
ز بسکهبوسهز دستمبههر دو عارض او
ز نقش بوسه رخش گشته پر وهاد و تلال
به احتیاط چنان بوسمش دو تُنگ شکر
که بر زمین نچکد زان دو تنگ یک مثقال
درون مشت چو گیرم سرین سیمینش
گمان کند که بپا اندرش کنم خلخال
مرا از آن بت شیرین حکایتیست عجیب
بیا و بشنو و عبرت بگیر ازین تمثال
ز من چو آهوی رمدیده پار وحشی بود
به زهد و زرق و ریا رام کردمش امسال
بساط زهد و ریا را چنان بگستردم
که هر که دید مرا خیره ماند از آن احوال
به جبهه داغ نهادم چو زاهد سالوس
به دست سبحه گرفتم چو واعظ محتال
حکایتم همه از فضل زهد بود و ورع
روایتم همه از علم فقه بود و رجال
گهی حدیث کرامات گفتم و معجز
گهی بیان احادیث کردم و اقوال
پی مراقبه گه سر نهاده بر زانو
پی مکاشفه گه پشت کرده بر دیوال
گهی صحیفه و زادالمعاد اندر پیش
که جز دعا نگشایم زبان به هیچ مقال
نموده گه به تلاوت قرات قرآن
شمرده گه به فصاحت فضیلت ابدال
گمان نموده پس از چند روز دلبر من
که مر مرا به ورع در زمانه نیست همال
بسان سایه مر آن ترک آفتاب جبین
به هرکجاکه شدم میدویدم از دنبال
به صبح عید صیام از پی مبارکباد
دوان بهسوی من آمد چو مه به برج و بال
بغل گشودم و از روی مکر و شید و حیل
بر او به لحن عرب بانگ برزدم که تعال
دوید و آمد و بنشست و دست من بوسید
عنان صبر من از دست برد شوق وصال
به برکشیدم و چندان لبش ببوسیدم
که خیره در رخ من دید وگفتکیفالحال
نه آن سعادت زهد و صلاح عام و ورع
نه این شقاوت فسق و فجور و کفر و ضلال
چنان ز سایهٔ مژگان او هراسیدم
که اشکبوس کشانی ز تیر رستم زال
چو بوهریره احادیث چندکردم جعل
به فضل بوسه و خواندم بر او به استعجال
ز سادگی بپذیرفت و وقف عام نمود
از آن سپس لب و رخسار گردن و خط و خال
کنون به هر که رسد صدهزار بوسه دهد
گمان برد که بود بوسه افضلالاعمال
بهگاه بوسه لبش آنچنان شکر ریزد
که کلک خواجهٔ نیکو نهاد نیک خصال
غلام شاه عجم حکمرانکشور جم
خدایگان امم آسمان جاه و جلال
سپهر مجد و علا صاحب اختیار که هست
دلش جهان کفایت کفش محیط نوال
ز بس به خاک زمین سیم و زر فشانده کَفَش
به رهروان جهان تنگ کرده است مجال
چو بندگانش دوان دولت از یسار و یمین
چو خادمانش روانشوکت از یمین و شمال
زهی دلت به هنر کارنامهٔ دانش
خهی کفت به کرم بارنامهٔ اقبال
غلام خسرو جمصولتی زهی دولت
مطیع خواجهٔ دریادلی خهی اجلال
به بزم و رزم نظیرت ندیده است جهان
که هم مخالفِ مالیّ و هم مخالف مال
مگر که عرصهٔ جاه ترا ندیده حکیم
که بر تناهی ابعاد داند استدلال
دلیل صدق تناسخ بس اینکه در صف رزم
پلنگ پیش تو روبه شود هژبر شکال
جهنده تیر تو بازیست آهنین مخلب
برنده تیغ تو مرگیست آتشین چنگال
وجود از سخطت ملتجی شود به عدم
پلنگ با غضب التجا برد به غزال
فنا به قهر تو مضمر چو تلخی اندر زهر
گهر به کلک تو مضمون چو شکّر اندر نال
جهان بود به مثل خانه و تو خانه خدای
سخا و جود ترا کسب و کاینات عیال
سمند رهسپرت چارپایهٔ نصرت
کمان جانشکرت چلهخانهٔ آجال
کفت به گاه سخا گفته بُخل را که بمیر
دلت به گاه عطا گفته جود را که ببال
نه جیش فتح را حایل آتشین باره
نه تیغ تیز ترا مانع آهنین سربال
زه کمان تو زهدان بچهٔ نصرت
سر سنان تو پستان کودک اقبال
خیال بزم تو همچون امل نشاطانگیز
هوای رزم تو همچون اجل روان آغال
نه چرخ را بر قدر تو سنگ یک خردل
نهکوه را بر حلم تو وزن یک مثقال
اگر به کوه نگارند نقش مرکب تو
بسان مرغ هماندم برآورد پر و بال
زه کمان تو بازوی فتح را تعویذ
خمکمند تو ساق زمانه را خلخال
به یاد جود تو گر کوزهگر سفال پزد
ز کوره جامجم آرد برون به جای سفال
تبارکالله ازین رخش کوه کوههٔ تو
که وقت حمله به کوه اندر افکند زلزال
درازگردن و لاغر میان وکوچکسر
بزرگهیکل و فربهسرین و ضغیمیال
روندهتر ز یقین و دوندهتر ز گمان
پرندهتر ز عقاب و جهندهتر ز شمال
ز غرب راکب او گر خیال شرق کند
به شرق شیههزنان زودتر رسد ز خیال
تلال زیر سمش پستتر شود ز وهاد
وهاد زیر پیش نرمتر شود ز رمال
زمانهگر زبر پشت او سوار شود
به یکنفس گذرد هر چه در جهان مه و سال
گهی چو ناقهٔ صالح برون دود ازکوه
گهی چو چشمهٔ موسی روان جهد ز جبال
به سنگ خاره چو در کوه سم فرو کوبد
گمان بری به دهل چوب میزند طبال
زمین معرکه را پر هلال و بدر کند
پیش ز نقش حوافر سمش ز نقش نعال
به زرق تا نتوان بست باد در چنبر
به مکر تا نتوان داشت آب در غربال
چهار چیز تو خالی ز چار چیز مباد
که تا جهان به تو میبگذرد بدین منوال
روان ز طاعت یزدان دل از اطاعت شاه
دفاین از در و گوهر، خزاین از زر و مال
به چاه ویل بود سرنگون مخالف تو
بدان مثابه که در چاه اصفهان دجال
همیشه یار تو یار نشاط در هر وقت
هماره خصم تو یار کلال در هرحال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به تمجید از خوشیها و لذتهای زندگی، به ویژه در روز عید و پس از روزهداری، میپردازد. شاعر از باده و بوسهها، عشق و معشوق صحبت میکند و به زیبایی و لذتهای فانی زندگی اشاره میکند. او به روز عید و لذت از بوسههای حلال اشاره دارد و شادیهایی را که با عشق و محبت همراه است، برجسته میکند. در تمام این شعر، تضاد بین زهد و لذتهای دنیوی به تصویر کشیده شده و نقشی مثبت برای شادی و عشق در زندگی برشمرده میشود. شاعر همچنین به زیبایی معشوقش و شادیهای ناشی از ملاقات با او اشاره میکند و زندگی را فرصتی برای شادی و عشق توصیف میکند.
هوش مصنوعی: بیا و لیوان شراب را پر کن، چرا که ماه رمضان گذشته و دلها هنوز در حسرت آن هستند.
هوش مصنوعی: باید از غم و اندوه فرار کرد، زندگی شبیه سرازیر شدن شراب در پیمانه است که پُر از شادی و خوشی میشود.
هوش مصنوعی: باده بنوش و لذت ببر، و این کار را به یاد لطف و رحمت الهی انجام بده، زیرا نعمتهای خداوند همیشه شامل حال مردم است.
هوش مصنوعی: با نوشیدن شراب، غمها و کدورتهای دل را از دل خود پاک کن، زیرا در دل تو هنوز کمی از روزهای غمگین باقی مانده است.
هوش مصنوعی: امروز روزی است که روزهاش حرام نیست و این برای من خوشایند است، اما چیزی که بیشتر مرا خوشحال میکند این است که کس دیگری میتواند بدون هیچ منع اخلاقی مرا بوسه بزند.
هوش مصنوعی: اکنون باید به مناسبت روزه، نوشیدنی بنوشیم، به این دلیل که نتوانستیم به درستی از این روز استقبال کنیم.
هوش مصنوعی: در هر زمان، نوشیدنی خوشمزه و دلخواه بوده است، بهویژه در آخر ماه شعبان و آغاز ماه شوال.
هوش مصنوعی: من از روزه فقط این خوشبختی را داشتم که در روز عید با شاعر آن غزل دلنشین دیدار و خوشوبش کنم.
هوش مصنوعی: روز عید برای من خوشایند است، زیرا این روز بهانهای است زیبا برای بوسیدن کودکان.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان حسرت و آرزوی عشق میپردازد. گوینده به تخیلی اشاره میکند که در آن، بوسهی محبوبش را آرزو میکند، اما به دلیل دشواریها و پیچیدگیهای عشق، این آرزو برای او غیرممکن به نظر میرسد. این احساس ناامیدی از دست نیافتن به خواستهاش، حس عمیقی از longing را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اکنون خود میآید و دهانش را برای بوسه باز میکند، مثل کسی که دستش را برای درخواست سوال باز میگذارد.
هوش مصنوعی: در مورد آن دختر بیخبر و سادهدل که به خاطر بوسهای، دستش را به زهره تشبیه کردهاند و به وضوح عشق و علاقهاش را نشان میدهد، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: از پا تا سر او، هر جا که نگاه کنی، فکر میکنی که زیبایی در آنجا فرود آمده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیادی بوسهای که از دستانم به روی هر دو گونهاش زدهام، چهرهاش مانند نقش بوسهها پر از رنگ و جلوه شده است.
هوش مصنوعی: من بهگونهای او را میبوسم که مثل دو تنگ شکر، حتی یک دانهاش هم بر زمین نریزد.
هوش مصنوعی: اگر درون مشت من، این گوشواره نقرهای را بگیرم، او گمان میکند که میخواهم آن را به پا کنم و به او زینت ببخشم.
هوش مصنوعی: من داستان عجیبی از آن معشوق دلربا دارم، بیایید بشنوید و از این تصویر عبرت بگیرید.
هوش مصنوعی: من مانند آهویی وحشی و وحشتزده، به خاطر زهد و تظاهر دیگران آرامش یافتم و امسال توانستم آن را رام کنم.
هوش مصنوعی: من آنچنان به نمایش زهد و پرهیزگاری پرداختم که هر کسی مرا دید، متعجب و شگفتزده ماند از وضعیتی که داشتم.
هوش مصنوعی: در جبهه جنگ به شدت درگیر شدم، مانند کسی که خود را زاهد و پارسا نشان میدهد، و در دستانم تسبیح گرفتم، مانند واعظی که مردم را فریب میدهد.
هوش مصنوعی: داستان من تماماً دربارهی فضیلت زهد و پرهیزکاری است و روایتهایم هم از علم فقه و شناخت شخصیتها نشأت گرفتهاند.
هوش مصنوعی: گاهی از کارهای شگفتانگیز سخن گفتم و گاهی به نقل گفتارها و احادیث پرداختم.
هوش مصنوعی: گاهی در حال تفکر و مراقبه هستم و گاهی به جستجوی درونی و مکاشفه میپردازم.
هوش مصنوعی: گاهی کتابی از روزهای وقوع و زندگی آینده در پیش من است که جز دعا، زبانم به هیچ سخنی باز نمیشود.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع به خواندن قرآن مشغول شدهام و در زمانی دیگر به بیان شیوا و فصیح، برتریهای گروهی از افراد را نمایش دادهام.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که پس از مدتی، محبوب من فکر کرده است که دیگر هیچ چیز نمیتواند مرا از راه درست منحرف کند.
هوش مصنوعی: مثل سایهای، آن جوان زیبای با جبین درخشان، هر جا که میرفتم او هم بیوقفه دنبالم میدوید.
هوش مصنوعی: در صبح عید رمضان، به دنبال تبریک و شادباش، همچون ماهی که به برج آسمان میآید، به سوی من آمد.
هوش مصنوعی: من آغوشم را باز کردم و با ناز و تزویر به او ندا زدم که بیا.
هوش مصنوعی: او به سرعت آمد و نشست و دست من را بوسید. آن لحظه، شوق دیدار او باعث شد که صبر من از دست برود.
هوش مصنوعی: لبش را بوسیدم و به حدی که متوجه چهرهام شد و پرسید حال شما چطور است؟
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از این است که نه تنها زندگی پرهیزگارانه و درستکاری باعث سعادت میشود و نه زندگی پر از فساد و بیدینی موجب شقاوت میگردد. به عبارت دیگر، سعادت و شقاوت تنها به این دو حالت محدود نمیشود و باید دیدگاه وسیعتری به زندگی داشت.
هوش مصنوعی: من از سایهٔ مژگان او آنقدر ترسیدم که مانند کسانی که تیرهای رستم زال را میکشیدند، غمگین و ناامید شدم.
هوش مصنوعی: وقتی که از بوهریره صحبت کردم، با شوق و محبت به او چند حدیث جعل کرده و سریعاً آنها را برایش خواندم.
هوش مصنوعی: از روی سادگی، او را پذیرفت و تصمیم گرفت از آن به نفع عموم استفاده کند. بعد از آن، لب و صورت، گردن و نشانههایش را تغییر داد.
هوش مصنوعی: اکنون هر کسی را که میبینی، به او صد هزار بوسه میدهد، گویی که بوسه بهترین عملهاست.
هوش مصنوعی: زمانی که لبان او را میبوسم، آنقدر شیرینی و لطافت دارد که مانند هنرمندی با کمال و نیکوکار، زیبایی را به شکل هنرمندانهای به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار شاه ایرانی هستم که بر سرزمین جم فرمانروایی میکند. او خدایان را در آسمانها نیز عظیم و با جلال و جبروت میداند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصیتی بزرگ و برجسته میپردازد که در دنیای خود سلطان و صاحب اختیار است. او دارای دل و ذهنی وسعتدار و غنی است که میتواند از تمامی نعمتها و خوبیهای زندگی بهرهمند شود. به بیان دیگر، این فرد در زندگی خود به حدی از کمال و موفقیت رسیده که همگان از وجود او بهرهمند میشوند و او را الگوی خود قرار میدهند.
هوش مصنوعی: به دلیل زیاد بودن طلا و نقرهای که در زمین پاشیده شده، زندگی و پیشرفت برای افرادی که در جهان راه را میپیمایند، دشوار شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که بندگان خدا در حال رهایی از سختیها و توانمندیهای زندگی هستند، مانند خادمان او که از سمت راست و چپ در حرکتند، شکوه و عظمت او در هر چهار طرف احساس میشود.
هوش مصنوعی: ای خوشا دلت که با هنر و دانش آراسته است، چون آنچه در کارنامهات مینویسی با لطف و generosity به تو برکت میدهد و به تو نیکی میبخشد.
هوش مصنوعی: این بیت به تمجید از غلامی میپردازد که به خدمتی باعظمت مشغول است و از وفاداری و اطاعت خود نسبت به آقای دلیر و بزرگش خبر میدهد. او به خاطر ارتباطش با این سردار و پیروی از دستورات او، احساس افتخار و خوشبختی میکند.
هوش مصنوعی: در هیچ جا، کسی مانند تو را که هم در خوشی و هم در جنگ است، ندیدهام؛ تو همواره با دشمنی که به خاطر مال است، و با کسی که به خاطر روحیاتش به تو حمله میکند، برخورد میکنی.
هوش مصنوعی: آیا حکیم به ابعاد محدودیت تو توجه نکرده که بتواند بر اساس آن استدلال کند؟
هوش مصنوعی: دلیل واقعی تناسخ این است که در میدان جنگ، پلنگ در برابر تو به شکل روباه در میآید و این تغییر ماهیت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: تیر تو مانند یک بازی است که به سرعت پرتاب میشود، و تیغ تو همچون چنگالی است که با شدت مرگبارش میتواند وحشت ایجاد کند.
هوش مصنوعی: وقتی وجود با خشم تو مواجه میشود، به عدم پناه میبرد، مانند پلنگی که در حالت غضب به سمت غزال پناه میبرد.
هوش مصنوعی: خشم تو مانند زهر تلخ است که در آن چیزی از فنا نهفته است. نوشتههایت مانند شیرینی هستند که در نالهها و زاریها نهفتهاند.
هوش مصنوعی: جهان مانند یک خانه است و تو، خانه خداوندی هستی که بخشش و سخاوتش ستودنی است. تو به سادگی با وجود خود، بر تمام مخلوقات و جهان شامل آنها سرپرستی میکنی.
هوش مصنوعی: اسب تو در راه حضور، به منزلهی پایگاهی از نصرت و پیروزی است، همچون کمان جانفرسا که در چلهخانهای از پروژههای زندگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: در زمان بخشندگی، بخیل را سرزنش میکند و میگوید که باید از خساست بمیرد، اما در زمان بخشش، فرد با دست سخاوتمند را تشویق میکند که آیندهاش را صعودی ببیند.
هوش مصنوعی: نه آتش بار فتح را میتواند متوقف کند و نه تیغ تیز تو مانع پیشرفت تو خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو مانند کمان هستی که از آن نوزاد نصرت و پیروزی میزاید؛ همچون پستانی که شیر کودک اقبال و کامیابی را فراهم میکند.
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از دو حالت مختلف ارائه شده است. خیال و آرزوی جشن و مهمانی تو، شبیه به یک امید تازه و شاداب کننده است. در مقابل، فضای جنگ و نبرد تو، مانند سرنوشت و عمر انسان، سریع و گزنده است. این دو چهره متضاد، نشاندهنده تنوع احساسات و تجارب انسانی است.
هوش مصنوعی: نه چرخ زمان ارزش تو را دارد و نه کوه عظمت و بزرگواری تو را میتواند اندازهگیری کند.
هوش مصنوعی: اگر به کوه نقش تو را بزنند، همچون مرغی که در همان لحظه بال و پر خود را میگشاید.
هوش مصنوعی: از کمان تو، پیروزی به دست میآید و کمند تو، مانند زنجیری بر پای زمان است.
هوش مصنوعی: اگر سازنده سفال، از جود و بخشش تو به یاد آورد، حتی از کورهای که سفال را میپزد، میتواند جامی از جنس جهان را بیرون بیاورد، به جای سفال.
هوش مصنوعی: خداوند متعال را شُکر که از زیباییهای تو این کوه است، که در زمان حمله، به کوه زلزله میاندازد.
هوش مصنوعی: شخصی با گردن بلند و بدن لاغر است که سر کوچکی دارد، در حالی که فردی دیگر با هیکل بزرگ و چاقی، سر بزرگی دارد و یالش هم کوچک است.
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگیهایی میپردازد که در مورد چیزی یا کسی بیان شده است. به نوعی اشاره دارد به اینکه آن شخص از یقین پیشرفت بیشتری دارد و از گمان سریعتر عمل میکند. همچنین، به پرندهای اشاره میکند که از عقاب توانمندتر و از بادهای شمالی تندتر است. به طور کلی، این متن نشاندهنده قابلیتهای ویژه و توانمندیهای بالا است.
هوش مصنوعی: اگر سوارکار از سمت غرب به سمت شرق فکر کند، با شیهه زدن زودتر به مقصد شرق خواهد رسید تا اینکه فقط در خیال سفر کند.
هوش مصنوعی: در هنگام قدم زدن اسب، خاک زیر سمهایش بیشتر از قبل متلاطم میشود، و در مقابل، حالتی آرامتر و نرمتر به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: اگر زمانه بر او سوار شود و به پیش برود، میتواند با یک نفس هرچه در این دنیا وجود دارد را پشت سر بگذارد، چه در مه و چه در سال.
هوش مصنوعی: گاه به مانند ناقهٔ صالح که از کوه دود برمیخیزد، و گاه به مانند چشمهٔ موسی که از کوهها به جریان میافتد.
هوش مصنوعی: وقتی که سنگ سخت به کوه ضربه میزند، نباید فکر کنی که صدای دهل شنیده میشود، چرا که این فقط صدای ضربهای است که به علت سختی سنگ ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: زمین در زمان جنگ و نبرد، مملو از نشانههای هلال و ماه کامل میشود و در برابر ردپای سم ستوران، آثار نعل اسبها را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با ترفندهای فریبنده نتوان گرداب را کنترل کرد و با حیله نتوان آب را در غربال نگه داشت.
هوش مصنوعی: هرگز خالی از چهار چیز نباش؛ چرا که در گذراندن زندگی، این چهار چیز کمک شایانی به تو خواهند کرد.
هوش مصنوعی: روح و جان انسان به بندگی و اطاعت از خداوند زنده است، در حالی که دل از فرمانبرداری از پادشاهان و ثروتمندان خالی است. ثروتها و گنجینهها از طلا و مال در پشت درها و از دید پنهان است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که اگر کسی به مخالفت با تو برآید، مانند این است که در چاه اصفهان افتاده و به شدت دچار مشکل و ناتوانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: در هر زمان، دوست تو همیشه شاداب و خوشحال است و در هر حال، دشمن تو باعث خستگی و دلزدگی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.