شباهنگام کز انبوه اختر
فلک چون چهرهٔ من شد مجدّر
درآمد از درم آن ترک فرخار
گلش پر ژاله خورشیدش پراختر
ز جز عینش روان لولوی سیال
در الماسش نهان یاقوت احمر
تو گفی خفته در چشمانش افعی
توگفتی رسته از مژگانش خنجر
دو چشمش خیره همچون جان عفریت
دو زلفش تیره همچون قلب کافر
دویدم کش نشانم تا فشانم
غبار راهش از جعد معنبر
چه گفتم گفتم ای خورشید نوشاد
چهگفتمگفتم ای شمشادکشمر
رخت بر قد چو بر شمشاد سوری
لبت بر رخ چو در فردوس کوثر
اسیر برگ شمشادت ضمیران
غلام سرو آزادت صنوبر
چرا بر ماه ریزی عقد پروین
چرا بر سیم باری گنج گوهر
چه خواهیکان ترا نبود مسلم
چه جویی کان ترا نبود میسر
گرت سیم آرمانها اشک من سیم
گرت زز آرزوها چهر من زر
چو این گفتم ز خشم آنسان برآشفت
که از بحران سقیم. از باد آذر
گسست آنگونه تار گیسوان را
که گفتی بر رگ جان کوفت نشتر
چنان بر باد داد آن تار زلفان
که گیتی از شمیمش شد معطّر
بگفتا ای فصیح عشقبازان
که هیچت نیست جز قولی مزور
فصاحت را بهل بزمی بیارا
بلاغت را بنه خوانی بگستر
فصاحت درخور پندست و تعلیم
بلاغت لایق وعظست و منبر
چرا خود را چنین عاشق شماری
بدین خَلق کریه و خُلق منکر
به ترک عشق گوی و عشوه مفروش
که عاشق مینشاید جز توانگر
نه جز بکر سخن بکریت در بزم
نه جز فکر هنر فکریت در سر
سقیم این فکرت از تحصیل اسباب
عقیم آن بکرت از تعطیل شوهر
تو نیز از خوان یغما غارتی کن
تو نیز، ارگنج نعمت قسمتی بر
بگفتم خوان یغما خودکدامست
بگفتا جود سلطان مظفر
بگو مدحی ملک را ملک بستان
بیا رنجی ببر گنجی بیاور
محمد شاه غازی کز هراسش
بگرید طفل در زهدان مادر
شهنشاهیکه در ذاتش خداوند
نهانکرد آفرینش را سراسر
چه دیبا پیش شمشیرش چه خفتان
چه خارا پیش صمصامش چه مغفر
نوالش با دو صد دریا مقابل
جلالش با دو صد دنیا برابر
همهگنج وجود او را مسلّم
همه ملک شهود او را مسخر
زکاخش بقعهیی هر هفتگردون
ز ملکش رقعهیی هر هفت کشور
تعالی همتش از ذکر بیرون
تقدّس حشمتش از فکر برتر
در اقلیمش جهان کاخی مسدس
به چوگانش فلکگویی مدور
جهان بیچهر او تنگست در چشم
روان بیمهر او تنگست در بر
گهر اندر صدف میرقصد از شوق
که شاهش بر نهد روزی بر افسر
به لنگر نام عزمشگر نگارند
خواص بادبان خیزد ز لنگر
بنامیزد سمند باد پایش
که با او یال نگشاید کبوتر
زگردش هرکجا دشتی محدب
ز نعلش هر کجا کوهی مقعّر
موقر با تکش باد مخفّف
محقر با تنش کوه موقر
عنان بین بر سرش تا مینگویی
نشاید باد را بستن به چنبر
چو خوی ریزد ز اندامش توگویی
ز چرخ همتش میبارد اختر
چو خسرو را بر آن بینی عجب نیست
که گویی آن براقست این پیمبر
و یاگویی یکی دریای زخّار
نهاد ستند برکوهان صرصر
شها ای لشکرت در آب و آتش
همال ماهی و جفت سمندر
فنا با تیر دلدوزت بنی عم
قضا با تیغ خونریزت برادر
بهکاخت خانه روبی خان و فغفور
به قصرت ره نشینی رای و قیصر
بر آنستم که کان زاسیب جودت
توانگر مینگردد تا به محشر
صبا در پویهٔ رخش تو مدغم
فنا در قبضهٔ تیغ تو مضمر
توییگر مکرمتگردد مجسم
تویی گر معدلت آید مصور
شهنشاها دو چشم خونفشانم
که پر خونند چون از می دو ساغر
دو مه بیشست تا با من به کینند
بدان آیین که با دارا سکندر
همی گویند کای بیمهر بدعهد
همیگویند کای مسکین مضطر
نه آخر ما دو را از لطف یزدان
رئیس عضوها فرموده یکسر
چراگوش و زبان خویشتن را
مقدم داری و ما را مؤخر
زبانت بشمرد اخلاق خسرو
دو گوشت بشنود اوصاف داور
زبان از گفتن و گوش از شنفتن
بود همواره توفیقش مقرر
نه آخر ما دو سال افزون نخفتیم
ز شوق روی شاه ملک پرور
چه باشد جرم ما اجحاف بگذار
جنایت بازگو ز انصاف مگذر
ندانمشان جواب ایدون چه گویم
مگر حکمیکند شاه فلک فر
پری را تا بود نفرت ز آهن
عرض را تا بود الفت به جوهر
عدویت را خسک بارد به بالین
خلیلت را سمن روید ز بستر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک معشوق میپردازد و با تصاویری زیبا از چهره و ویژگیهای او سخن میگوید. معشوقش شبیه به خورشید و گل، دارای چشمانی درخشان و موهایی تاریک و جادویی است. شاعر از عشق و درد دل خود میگوید و به تفاوتهای اجتماعی اشاره میکند که عشق واقعی را محدود میکند. او به مدح پادشاهی میپردازد که دارای قدرت و جلال فوقالعادهای است و به عظمت و شکوه او اشاره میکند. در نهایت، شاعر به استیصال خود در بیان عشق میپردازد و از بیعدالتیها و مشکلاتی که با آن مواجه است، گلایه میکند.
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که ستارههای آسمان به انبوهی گرد هم آمدهاند، چهرهام به گونهای میشود که شبیه به آنهاست.
هوش مصنوعی: برگزار کنندهای با زیبایی و دلفریبی که دارد، به سراغ ما آمده است و گلش مانند شبنم درخشان است، و نورش از خورشید بیشتر میدرخشد.
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی عینی که در نگاهش وجود دارد، به گونهای است که میتوان آن را به شکل لولویی روان در دل الماس او دید و در این دل، یاقوتی سرخ پنهان شده است.
هوش مصنوعی: تو میگویی که در چشمانش افعی خوابیده است و میگویی که از مژگانش خنجری بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: دو چشم او مانند روحی سرکش خیره و ثابت است و دو زلفش تیره و تار مانند دل یک کافر میباشد.
هوش مصنوعی: به سرعت به دنبال نشانهاش رفتم تا گرد و غبار مسیر او را با موی بلندش بپراکنم.
هوش مصنوعی: ای خورشید تازه و درخشان، چه چیزهایی را به تو گفتم! ای شمشاد، که در دل کوهها ایستادهای، چه چیزهایی را از ذهنم گذراندهام!
هوش مصنوعی: چهرهات به قد و قامت شمشاد زیباست و لبهای تو مانند آب کوثر در بهشت سرسبز و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر زیبایی و شگفتی توام، مثل برگی از شمشادی، به خاطر زیبایی و آزادیات، همچون سروی آزاد در کنار تو قرار دارم.
هوش مصنوعی: چرا درخشش زیبای ماه را به عقد و پیوند ستارههای پروین تشبیه کردهای، و چرا زیبایی سیمین را به گنج و جواهر گرانبها نسبت دادهای؟
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای تو قطعی و مسلم نیست، چه نیازی به آن داری؟ و چه چیزی را جستجو میکنی که برای تو دستیافتنی نیست؟
هوش مصنوعی: اگر آرمانهای تو از جنس اشک من باشد، چهرهام به خاطر آرزوهایت از جنس طلا خواهد بود.
هوش مصنوعی: وقتی این را گفتم، به قدری از خشم به تپش درآمد که حالتی ناخوش و آشفته پیدا کرد، مانند طوفان و باد شدید.
هوش مصنوعی: تار موهایش بهقدری زیبا و دلفریب بود که وقتی آن را باز کرد، انگار بر روح و جانم فشار آورده و درد شدیدی را به همراه داشت.
هوش مصنوعی: به قدری باد آن موهای زیبا را پراکنده کرد که دنیا از عطر آنها معطر شد.
هوش مصنوعی: گفت ای انسان دانا و با ذوق عشق، هیچ چیزی از تو جز وعدهای دروغین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ادبیات را در جشن و محفل زیبا برپا کن و سخنوری و بیان خوب را در کنار هم، به شکلی گسترده و اثرگذار ارائه کن.
هوش مصنوعی: سخنوری و قدرت بیان مناسب نصیحت است و آموزش بلاغت شایستهی آموزش و موعظه در منبر میباشد.
هوش مصنوعی: چرا خودت را اینقدر عاشق میدانی در حالی که چهرهات زشت و اخلاقات ناپسند است؟
هوش مصنوعی: به عشق بیاعتنایی کن و خودت را به هیچکس نشان نده، زیرا عشق واقعی فقط برای افراد نیکو و توانگر به بار مینشیند.
هوش مصنوعی: در مجالس و محافل، سخنان تازه و ناب شنیده نمیشود و در ذهن نیز تنها اندیشههای خلاق و هنری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: فکر نادرست و ناقص تو به این دلیل است که نمیخواهی در مورد مسائل به درستی شناخت پیدا کنی، همانطور که بیتوجهی به ازدواج و همسر باعث میشود که از خیر بسیاری از فرصتها بگذری.
هوش مصنوعی: تو هم از سفرهای که دیگران از آن میخورند، سهمی ببر و اگر کاری از دستت برمیآید، از امکانات و نعمتهایی که در دسترس داری، بهرهمند شو.
هوش مصنوعی: من پرسیدم که خوان یغما کجاست؟ گفتند بخشش و generosity سلطان مظفر است.
هوش مصنوعی: بگو که ستایش کنید پادشاه را، پادشاهی که باغ را به دست دارد. بیایید با تحمل سختیها، به دست آوردن ثروت را تجربه کنیم.
هوش مصنوعی: محمد شاه غازی، که به خاطر ترساش، باعث میشود که بچه در رحم مادرش گریه کند.
هوش مصنوعی: شاهی که در وجودش خداوند نهفته است، آفرینش را به طور کامل در خود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زره و لباس جنگی، همچون دیبا (پارچهای نازک و قیمتی) و خفتان (لباس زرهی) و همچنین خارا (سنگ) میپردازد و نشاندهنده قدرت و شکوه سلاحها و زرههایی است که در برابر شمشیر و سختیهای سخت مقابل میشوند. به عبارت دیگر، در برابر قدرت جنگاوران، حتی زیباترین و گرانترین پارچهها و زرهها نیز کمرنگ و ناچیز به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: نعمتهای او با دو صد دریا قابل قیاس است، اما عظمت و جلال او با دو صد دنیا برابری میکند.
هوش مصنوعی: تمام گنجینههای موجود در او ثابت و محرز است و تمامی ملکها و دنیا در برابر او به تسخیر درآمدهاند.
هوش مصنوعی: کاخ او به منزلهی معبدی است که در آسمان به همتای هفت آسمان قرار دارد و از سرزمینش نامهای به هر یک از هفت کشور فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: عظمت و بزرگمنشی او فراتر از هر گفتاری است و جلال و احترامی که دارد بالاتر از هر اندیشهای میباشد.
هوش مصنوعی: در سرزمین او، جهانی چون کاخی با شکوه بنا شده و به نظر میرسد که آسمان به شکل دایرهای به دور او در حرکت است.
هوش مصنوعی: دنیا بدون او برای انسان تنگ و دلگیر است و نبود او در آغوش هم به همان اندازه احساس ناامیدی و تنگی میآورد.
هوش مصنوعی: لالهای که در دل دریا قرار دارد، از خوشحالی و شوق به خاطر این که روزی شاه بر سر تاجش خواهد گذاشت، به آرامی و شادابی در داخل صدف میچرخد و میرقصد.
هوش مصنوعی: اگر عزم و اراده قوی باشد، حتی اگر شرایط و تواناییها محدود باشد، میتوان به موفقیت دست یافت. زمانی که اراده جزم گردد، موانع را میتوان پشت سر گذاشت و به اهداف رسید.
هوش مصنوعی: باد به سمند خود شاخ و برگ میزند، چرا که با او کبوتر را به پرواز نمیآورد.
هوش مصنوعی: در هر نقطهای که بگردی، اگر دشتهائی با سطح برجسته وجود داشته باشد، نشانهی آن است که در آن مناطق، کوههایی با سطح صاف و فرورفته نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: باد با قدرت و وقار میوزد، اما در عین حال، درختان با شکل و اندازهی کوچک نیز در این میان وجود دارند؛ بنابراین، حتی با وجود بزرگی کوهها، موجودات کوچک هم ارزشمند هستند.
هوش مصنوعی: سریر او را بر افراز تا وقتی که بگویی نباید باد را به حلقهای محبوس کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خصوصیات نیکوی فرد از وجودش نمایان میشود، گویا ستارهها از آسمان به خاطر اراده و همت او بر او باریدهاند.
هوش مصنوعی: اگر خسرو را بر آنگونه ببینی، تعجبی نیست که بگویی او همان براق است که پیامبر بر آن سوار شده است.
هوش مصنوعی: گویی یک دریای پرآب بر روی کوههای سرفراز ریخته شده است.
هوش مصنوعی: ای قهرمان، تو در دل آب و آتش میجنگی و همچون ماهی و جفت سمندر در این عناصر زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند تیر زهرآلودی است که به قلبم اصابت کرده و سرنوشت من را با ضربهای سخت و خونین رقم زده است.
هوش مصنوعی: در کاخ روبی خان و در قصر فغفور، نشستن بر جایگاهی که مخصوص قیصر است، نشان از قدرت و عظمت دارد.
هوش مصنوعی: من مصمم هستم که از نعمت و سخاوت تو بهرهمند شوم، تا جایی که حتی در قیامت نیز دچار تنگدستی و نیاز نشوم.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در حال حرکت به سوی اسب توست، و فنا (زوال) در دستان تیزی که تو داری، نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر تو نیکوکاری، نیکیها در شکل تو تجلی پیدا میکند؛ و اگر عدالتت وجود داشته باشد، عدالت نیز به صورت تو در میآید.
هوش مصنوعی: من دو چشمی دارم که همچون ساغرهای پر از می، پر از اشک و درد است.
هوش مصنوعی: دو مه بیشتر نیست که با من به دشمنی میپردازند، همانطور که اسکندر با دارا رفتار کرد.
هوش مصنوعی: میگویند ای بیوفا، بیرحم و ناامید، ای بدبخت و در困جهی ناچاری!
هوش مصنوعی: نه ما و نه تو هیچکدام نمیتوانیم بدون رحمت و لطف خداوند، از هم جدا شویم.
هوش مصنوعی: چرا ابتدا به حرفها و گفتار خودت اهمیت میدهی و ما را در اولویتهای بعدی قرار میدهی؟
هوش مصنوعی: زبان تو ویژگیهای خوب خسرو را به شمارش میآورد و گوشهای تو توصیفهای عادلانه را میشنوند.
هوش مصنوعی: زبان برای صحبت کردن و گوش برای شنیدن به کار میروند و همیشه موفقیت در این فعالیتها مقدر شده است.
هوش مصنوعی: ما دو سال بیشتر از شوق دیدار چهره پادشاه در خواب نرفتیم.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که شاید ما گناه زیادی انجام ندادهایم، اما باید از ظلم و بیعدالتی، به خوبی و با انصاف سخن بگوییم و به آن توجه کنیم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه پاسخی به آنها بدهم، مگر اینکه حکم خداوندی که بر آسمانها فرمانروایی میکند، تعیین کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که موجودات زیبا از آهن بیزارند، ارتباط عاطفی با جوهر طلا برقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: باران خوش بو از گیاهان به کنار بستر تو میچکد و گلهای معطر در کنار محبوب تو میرویند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پریچهره بتی عیار و دلبر
نگاری سرو قدّ و ماه منظر
سیه چشمی که تا رویش بدیدم
سرشکم خون شدست و بر مشجر
اگر نه دل همیخواهی سپردن
[...]
غنودستند بر ماه منور
خط و زلفین آن بت روی دلبر
یکی را سنبل نو رسته بالین
یکی را لالۀ خود روی بستر
ز مشکین جعد زنجیرست گویی
[...]
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
[...]
همایون جشن عید و ماه آذر
خجسته باد بر شاه مظفر
امیر انشاه بن قاورد جغری
جمال دین و دین را پشت و یاور
خداوندی ، کجا کوته نماید
[...]
یکی گفتی که شه را ویس بدتر
به خان اندر ز صد خاقان و قیصر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.