گنجور

 
سنایی

تا توانی به گرد عامه مگرد

عامه از نام تو برآرد گرد

زان کجا عامه بی‌خرد باشد

صحبت بی‌خردت بد باشد

به همه حال چون خودت خواهد

صحبت او روان همی کاهد

چه نکو گفت آن خردمندی

که سخنهای اوست چون پندی

عامه نبود ز کارها آگاه

عامه را گوش کرّ و دیده تباه

صحبت عامه اسب و خر باشد

هر دوان ضد یکدگر باشد

خر تگ از اسب خود نگیرد تیز

لیک اسب از خران بگیرد تیز

صحبت عامه هرکه هشیارست

مثل حدّاد و مثل عطّارست

گرچه عطّار ندهدت مشک او

رسد از ناف مشک او به تو بوی

مرد حدّاد اگر به سور آید

جامه ز انگشت او بیالاید

با بهان لحظه‌ای چو بشتابی

نام نیکو ازو بسی یابی

صحبت عامه هرکرا دیدست

سخت زشت است و ناپسندیدست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode