مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را
مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را
بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی
صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را
دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر
بیک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را
ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی
عیانست این نمی پوشد کسی رخسار زیبا را
تو سایه بر زمین انداختی یا دید خورشیدت
ترا در بر گرفت و بر زمین انداخت عیسا را
تمنای بقای عمر در دل داشتم اما
برون کرد آرزوی تیغت از دل این تمنا را
فضولی زین سبب خونابه را در دیده جا کردم
که میآرد به خاطر هر دم آن گلبرگ رعنا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تأثیراتی میپردازد که یک معشوق بر دل عاشق میگذارد. شاعر از خورشید و زیباییهای الهی صحبت میکند و به نوعی احساس اندوه و شیدایی را به تصویر میکشد. معشوق با زیباییاش دلها را به تسخیر در میآورد و شاعر از درد و غم عشق مینالد. در نهایت، شاعر به آرزوی طول عمر و تلاش برای حفظ عشق اشاره میکند، ولی به شکست در این دوقلو از عشق و تنها گذاشتن دلش اشاره میکند. شعر به زیبایی، اندوه و شیدایی در عشق پرداخته و احساسات عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به خودی خود، خورشید را بر دیدهات نیفکن و نگذار تا یاد و نشانهای از آن بر خاک پاهای تو بماند. این نشانه، ما را به یاد توتیای دیده میاندازد که تنها در خاطرهها باقی میماند.
هوش مصنوعی: به خاطر تارهای موی زیبای او، دلم دچار عشق و شیدایی شده است. ای نسیم صبح، دلهای عاشق را به هم نزن و جمعیت آنها را بهم نریز.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اندوه و غمهای زمانه، مانند جامی شکسته و خالی از بار است. احساس میکنم که از درد و رنج زندگی خالی شدهام.
هوش مصنوعی: هیچ فرمانروایی مانند تو که چهرهات مانند خورشید زیباست، وجود ندارد. زیبایی چهرهات بهراحتی نمایان است و هیچکس نمیتواند زیبایی چهرهی تو را پنهان کند.
هوش مصنوعی: تو به قدری نورانی هستی که یا سایهات بر زمین افتاده است یا مانند خورشید، وجودت بر زمین سایه افکنده و مانند عیسی را به زمین رساندهای.
هوش مصنوعی: در دل میخواستم که عمرم ادامه داشته باشد، اما تیغ عشق تو همه آرزوهایم را از بین برد.
هوش مصنوعی: به خاطر دلتنگی و احساس عشق، اشک را در چشمانم جای دادهام، زیرا هر لحظه یاد آن گلبرگ معطر و زیبا به خاطرم میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.