ما چه کردیم چه گفتیم چه دیدی چه شنیدی
که ما ز قطع نظر کردی و پیوند بریدی
بتو گفتم مشنو در حق من قول رقیبان
آه ازین غم که شنیدی سخن من نشنیدی
بی تو فریاد کنان جان بسپردم بعیادت
نرسیدی بسر من نه بفریاد رسیدی
حال من گشت ز نادیدن زلف تو پریشان
این پریشانی دیگر که تو این حال ندیدی
رغبت شیوه ناخوب ز خوبان چه مناسب
تو که خوبی نه خوش است این که ره جور بریدی
نکشیدند مگر بار تو ای مه که بدین سان
دامن از صحبت احباب بصد ناز کشیدی
عاقبت یار جفاکار وفا کرد فضولی
یافتی آن چه دمادم ز خدا میطلبیدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی
چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی
تو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینی
همه آسایش جانی همه آرایش عیدی
سبب غیرت توست آنک نهانی و اگر نی
[...]
نجس ار پیرهن شبلی و معروف بپوشد
همه دانند که از سگ نتوان شست پلیدی
گرگ اگر نیز گنهکار نباشد به حقیقت
جای آنست که گویند که یوسف تو دریدی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.